پالایه علایم ضعیف: مانعی بر سر راه آینده نگاری (بخش نخست)
نویسنده: دکتر سعید خزایی
چکیده
ادبیات راهبرد، دو دههی پیش با بررسی رفتار علایم ضعیف آغاز شد (اچ.آی.آنسوف[۱]، مدیریت راهبردی، پرنتیس ـ هال اینترنشنال، انگلود کلیفز، انجی، ۱۹۸۴). در حال حاضر رویکرد علایم ضعیف، سرگرم تجربهی یک نوزایی و حیات دوباره در برنامهریزی راهبردی محیط انعطافپذیر راهبردی یا چشمانداز جانبی است. هدف ما در این تحقیق در گام نخست ارایهی نظریههای توصیفکنندهی پالایههایی است که علایم ضعیف در فرایند خلق راهبرد باید از آنها گذر کنند. در مرحلهی دوم ما ساختاری برای پالایههای اطلاعاتی در فرایند راهبرد ارایه میکنیم و به اثبات این مساله میپردازیم که سرشت و اهداف و روش به کار رفته در پویش محیطی (دیدهبانی) اثری عمیق بر نتیجه دارد. در مرحلهی سوم ما کاربرد پالایههای باز و آشکار برای علایم ضعیف در فرایند راهبرد و در نتیجه ایجاد فرصتی برای سازمان در راستای اخذ تصمیمهای کنشگرانه و فعال را معرفی میکنیم.
۱ـ پیشینه
بزرگترین تهدید رقابتی در محیط به شدت متغیر و نوشونده، گام ثابت تغییر، تخریب ظرفیت و توانشی است که همراه با عدم توانایی مدیریت در پیشنگری این تغییرات رخ میدهد [۲و۱]. تصمیمگیری در محیط پیچیده باید از طریق ساز و کارهایی، با این پیچیدگی به تعادل و توازن برسد.
روشهای برنامهریزی خطی و سنتی که از سوی مینزبرگ[۱] [۳] و آنسوف [۴] طرح شدهاند بر روی برنامه و طرح راهبردی کارآمد و متمرکز با چشمانداز، ماموریت و اجرای راهبرد روشن و تعریف شده، متمرکز هستند [۵]. یک فرایند راهبردی قدرتمند در مقابل کاهش حساسیت سازمان در خصوص تغییرات غیر قابل پیشبینی محیط و تضعیف قابلیت آن برای سازگاری با محیط متغیر مبارزه میکند [۷و۶و۳و۲]. در نتیجه، تمرکز قوی و کارآمد بر بازار کنونی موجب تشدید خطرپذیری و مخاطرهی وقوع یک رویداد شگفتانگیز و غیر منتظره میشود [۸و۴]. همزمان و هنگامی که خطرپذیری یک رویداد غیر منتظرهی راهبردی افزایش مییابد، زمان انطباق با رویداد غیر منتظره کوتاهتر میشود [۴].
انعطافپذیری، پرهیز از غفلتزدگی در برابر رویدادهای شگفتانگیز راهبردی یا بهرهبرداری شتابان از فرصتهای ناگهانی، به یکی از مسایل کلیدی در برنامهریزی راهبردی تبدیل شده است. فرایند راهبرد برای پرهیز از غفلتزدگی در برابر رویدادهای شگفتانگیز راهبردی باید قادر به گشودن عرصهی نظارت و مشاهده برای دیدن رویدادهای جانبی و دادهی اولیه و فاقد ساختار میباشد که موجب ظهور ناپایداریهای بالقوه در بازار میشود. اما این مساله به تنهایی کافی نیست. برنامهریزی دفاعی و دوری جستن از غفلتزدگی راهبردی در مواجهه با پدیدههای شگفتانگیز به ندرت موجب خلق برتری و مزیت رقابتی پایدار میشود. شرکتها در محیطهای آشوبناک برای دستیابی و حفظ برتری رقابتی، نیاز به پویش محیط کسب و کار دارند تا علایم ضعیف فرصتهای اولیه را دریابند. اگر این علایم ضعیف به دست آیند، فعالیت بر روی کرانهها و حواشی میتواند منبعی از نگرش جدید و راهبردی باشد [۹]. شرکتها برای کسب برتری در تصمیمگیری کنشگرانه نیاز به در هم کردن اطلاعات اولیه در چشمانداز پویا دارند که میتواند از پویایی محیط عملیاتی آنٌها بهره جوید.
درک این «ناشناختهها»، پیشنیاز برنامهریزی کسب و کار پویا است. شرکتها هنگام روبرو شدن با سونامی و بهمن علایم درگیری، نیاز به توسعه و به کارگیری روشهای نظاممند برای پویش محیط پویا و بیثبات دارند. روشهای کنترل محیط و عرصهی اجرای آنها تعیین میکنند که کدام کنترلها و علایم ضعیف باید با تمرکز بیشتری در نظر گرفته شوند، کدام یک باید پالایه شوند و کدام موارد سرانجام مسیر خود را در بیانیهی چشمانداز یک سازمان پیدا خواهند کرد [۱۱و۱۰].
به منظور آشکار ساختن پویایی درک علامت (ضعیف)، فرایند تحلیل و تصمیمگیری، ما به تحلیل موردی میپردازیم که مدیریت یک شرکت انرژی از ابزار مختلف جهت جمعآوری و تحلیل علایم ضعیف و اثر آنها بر عملکرد کسب و کار بهره میگیرد. ساختار پالایههای اطلاعات اولیهی محیط کسب و کار با چهار فرایند گروهی مختلف و پویایی پالایش کردن در هر گروه آزمایش میشود.
ما در این تحقیق از عبارت «علامت ضعیف» آن گونه که گوده[۲] [۱۲] به تعریف آن میپردازد استفاده میکنیم: ”عامل تغییر که به ندرت در حال حاضر قابل درک است، اما روند نیرومندی در آینده پدید میآورد“. فرایند درک محرک و پردازش آن به فرایند معنابخشی کارل ویک[۳] [۱۳] اشاره دارد. در تجزیه و تحلیل پالایهها، ما همچنین به الگوهای ذهنی اشاره میکنیم. الگوهای ذهنی مدیریت ساختارهای دانش شناختی هستند که در تصمیمگیری و هنگام معنابخشی به محیط مورد استفاده قرار میگیرند. این الگوهای ذهنی، اثر و تاثیری نیرومندی بر کسب و پردازش اطلاعات سازمانی دارند.
در حالی که اهمیت علایم ضعیف به صورت گسترده مورد شناسایی قرار گرفته است (به عنوان مثال نگاه کنید به شمارهی موضوع برنامهریزی بلندمدت، آوریل ۲۰۰۴ [۱۴])، فرایندهای واقعی کسب و پالایش به عنوان شکلدهندگان شناخت سازمانی در مطالعات تجربی، توجه زیادی را به خود جلب نکردهاند. پالایش کردن علامت ضعیف، فرایندی هوشمندانه است که کنترل و تحلیل آن دشوار است زیرا طی فرایند پالایش، اطلاعات علایم ضعیف به ندرت رمزگذاری میشود. همچنین فرایند راهبردی، فرایندی است که زمان و انرژی فراوانی طلب میکند و به آسانی در دسترس پژوهشگران خارجی قرار نمیگیرد که خود ناشی از حساسیتهای آن است. تحقیق ما با توصیف ویژگی پالایههای علایم ضعیف و تاثیر آنٌها بر روند تصمیمگیری، به دنبال ایجاد سهمی مشخص در ادبیات معنابخشی سازمانی است. نخست آن که، شمار محدودی تحقیق پیرامون فرایندهای پالایش علایم ضعیف در محیط زندگی واقعی وجود دارد. دوم آن که، این تحقیق از دادهی رمزگذاری شدهی واقعی، علایم ضعیف، به عنوان اطلاعات رمزگذاریشده در فرایند چالش راهبردی بهره میگیرد. سوم آن که، این تحقیق نگاهی گذرا و نادر بر روی پالایههای اطلاعات سازمانی فعال میافکند. چهارم آن که، ما با کاربست این دادهی نیرومند و غنی، الگویی منسجم برای شکلدهی به شناخت سازمانی در محیطهای متغیر و بیثبات میسازیم.
۲ـ معنابخشی، طرحهای کلی و پالایههای شناختی
پالایش اطلاعات به عنوان یک پدیده در ادبیات نظریهی پیچیدگی، نظریهی معنابخشی و نظریهی تصمیمگیری راهبردی ذکر شدهاند [۱۵و۱۳و۱۰]. با این وجود، به نظر نمیرسد که تحلیلی جامع از سازوکارها و فرایندهای پالایش وجود داشته باشد که در فرایندهای پیشبینی و چشماندازسازی سازمانهای عامل در محیطهای ناپایدار فعال هستند..
هنگامی که ما سازمانی را در نظام ناپایدار بازار در نظر میگیریم، معنابخشی، نیازمند کسب اطلاعات پیرامون پیشنیازهای پالایش اطلاعات است [۱۵]. فرایند معنابخشی، الگویی ذهنی ـ اجتماعی در خصوص محیط کسب و کار به وجود میآورد که آن را ادارک سازمانی مینامیم. همچنین فرایند ایجاد راهبرد در یک سازمان، به توصیف اهداف، روشها و فرایندهایی میپردازد که اثری عمیق بر قابلیت سازگاری و تعادل آن خواهند داشت.
سازمان فعال در محیط پیچیده و پیشبینیناپذیر باید انعطافپذیر و سازگار باشد و به منظور سازگارسازی نیاز به پویش و پالایهی مجموعهی اطلاعات پیچیده و اغلب مناقشهآمیز دارد. ماهیت این تعامل اجباری انتخاب داده و علایم از محیط فعالیت، شناسایی الگوها و قوانین، و فشردهسازی اطلاعات در الگوهای داخلی است که بازتابش پیچیدگی محیط خارجی هستند. ادبیات سامانههای سازگاریپذیر پیچیدهی این الگوها را طرحهای کلی مینامند [۱۷و۱۶و۱۳]. با توجه به آن که سازمانها، اعمال و اقدامات خود را بر روی طرحهای کلی پایهگذاری میکنند، ساختارهای شناختی، تعیینکنندهی اقداماتی هستند که عامل انتخاب میکند.
بنا بر نظر آندرسون[۴]، هنگامی که سامانه بر لبهی مرز آشوبناکی و وضعیت خود ـ سازماندهی قرار دارد، از بیشترین انعطاف برخوردار بوده و قادر به تعادلیابی است [۱۵]. سازمان به عنوان یک سامانهی اجتماعی تمایل به یافتن پایداری و ثبات دارد. طرحهای کلی باثبات موجب کاهش عدم قطعیتها و در نتیجه افزایش حس امنیت میشوند. وضعیت خود ـ سازماندهی نیاز به تزریق انرژی به سامانهی فرعی دارد. میتوان این انرژی را در محیط سازمانی به عنوان منابع یا اطلاعات در نظر گرفت. به طور اصولی، علایم خارجی، ناپایداریهای بالقوه با تغییر طرحهای کلی کنونی و ایجاد بینظمی در سازمان به سامانهی انرژی وارد میکنند. این بینظمی نیاز به فرایندی جدید معناسازی و معنابخشی دارد که موجب خلق طرحهای کلی تفسیری مشترک و تازه میشود. این سامانه دوباره به ثبات میرسد اما با یک طرح کلی متفاوت [۱۸و۱۵]. در نتیجه، طرح کلی سازوکار عمدهی تعادل [۱۷] یا کاهش ابهام در سازمان [۱۵] است و پالایههای پویش محیطی (دیدهبانی) نقشی پایهای و اساسی در این تعادل دارند.
فرایند تغییر طرحهای کلی، در فرایند شخصی معنابخشی رخ میدهد یعنی جایی که سازمان یا گروه در حال معناسازی برای عملیاتهای خویش است. معنابخشی به مثابه فرایندی شناختی، شامل فرایندهای ذهنی آشکار و پنهان و ضمنی همچون پویش، قالببندی، تعبیر، تفسیر و ساخت مفهوم موقعیت موجود است. نتیجهی این فرایند الگوی ذهنی مشترک یا مجموعهای از الگوهای ذهنی متفاوت در یک سازمان است. معنابخشی به عنوان فرایندی پیش از تصمیمگیری، نقشی مهم در قالببندی حوزهی تصمیمهای آتی برعهده دارد [۱۹]. اگر سازمان یک سامانهی معنادار باشد [۱۸]، آنگاه معنابخشی عاملی کلیدی برای درک انعطافپذیری یا قابلیت تعادلیابی سازمان است.
علایم ضعیف، اطلاعات فاقد ساختاری هستند که تعریف اثرات و پیامدهای آن بر سازمان در مراحل نخستین بسیار دشوار است. علایم ضعیف، بازتابش ناپایداریها بالقوه و در حقیقت همان چیزی است که سازمان پیش از این تعبیر نکرده است. درک الگوهای ذهنی کنونی به یک سازمان کمک میکند تا فرایند کسب علایم ضعیف را در درون خود کنترل کند [۱۸]. علامت ضعیف دریافت شده، برای اثربخشی بر رفتار یا راهبرد سازمان باید به تغییر الگو (های) ذهنی تاثیرگذار در سازمان بپردازد. چالش انعطافپذیری در این فرایند یادگیری آن است که الگوهای ذهنی بنا بر سرشت خود پایدار و با ثبات هستند. محیط عملیاتی پیچیده، ناهمخوانی ایجاد میکند و مدیریت باید قادر به کاهش این پیچیدگی و حذف هرگونه محرکی باشد که برای الگوهای ذهنی کنونی نیست.
۳ـ تصمیمگیری راهبردی و پالایهها
ایگور آنسوف، از پیشگامان بررسی اثر پیچیدگی محیط عملیاتی بر سازمانها است. او مطالعهی رفتار راهبردی سازمانها در محیطهای پیچیده را آغاز کرد و از این راه به علل شکست برنامهریزی بلندمدت در یک محیط پویا پی برد. آنسوف ساختاری کامل برای تشریح و توصیف تمام فرایند برنامهریزی راهبردی و کارراهههای یافتن تعریفهای مناسبتر برای مدیران درگیر با ناپایداری و پیچیدگی در سازمانها و محیطهای کسب و کار پدید آورد [۱۰]. براساس دیدگاه آنسوف، رفتار راهبردی، به مفهوم فرایند تعامل با محیط است. هدف اصلی راهبرد [۴٫p.xvi ]، مکانیابی و مرتبط ساختن شرکت به محیط، همراه با فرایند شکلهای داخلی متغیر و پویایی سازمان [۱۰] به عنوان پاسخ بلادرنگ به آن تغییر است [۴].
نکتهی کلیدی ساخت رفتارگذار آنسوف، برسازگاری با محیط استوار است. یک پاسخ کارآمد و راهبردیگذار [۴] نیاز به ادراک روشن و واضح تغییرات، دورنماها و تهدیدها در محیط بنگاه دارد. این ادراک واضح و روشن برای کمینهسازی تاخیر در پاسخگویی به فرصتها و تهدیدهای عمدهی جدید ضروری است. هنگامی که محیط پیچیده میشود، سازمان ناچار از آغاز پاسخدهی در مرحلهی ابتداییتری از دانش است [۱۰]. در این حالت زمان موجود و در دسترس برای واکنش کوتاهتر میشود و همزمان، سازمان پیچیدهتر شده و پاسخ کارآمد نیاز به زمان بیشتری دارد. برای پاسخگویی به این پیشنیازها، سازمان باید هر چه زودتر به شناسایی علایم ضعیف تغییر (فرصتها یا تهدیدها) بپردازد و به طور پیوسته به پویش محیط بپردازد [۱۰]. کیفیت این روشهای پویش و تحلیل، موجب محدودسازی ظرفیت سازمان در کاربست انواع درست رفتارهای راهبردی میشود. تمام سامانههای پویش ـ خودآگاه یا ناخودآگاه ـ انواعی از پالایهها را به همراه دارند [۱۰]. پالایهها، الگوهای عملیاتی و ذهنی آنسوف هستند که در ارزیابی علایم ضعیف در یک سازمان به کار میروند.
ارسال نظر برای این پست بسته است.