بنیان های آینده پژوهی مدرن۲
نویسنده: دکتر سعید خزایی
ذره را تا نبود همت عالی حافظ
طالب چشمهی خورشید درخشان نشود
تلاش و تمنای بشر برای رازگشایی از آینده دیرینهای همپای خاکنشینی او بر مهد زمین دارد. شاید بشر نخستین از همان آغازین روزهای هبوط خود به زمین، آنگاه که تکه سنگی را برای بریدن و شکستن مناسب دید و یا نگهداری چوبدستی خود را برای دفاع و حمله و چیدن میوه از شاخساری بلند ضروری یافت، نیمنگاهی مآلاندیشانه به فردای خود داشت و گرایش آینده اندیشانهی خود را آغاز کرده بود. همواره اشتیاقی درونی به شناخت پیشدستانه و زودهنگام آینده کنجکاوی انسان را برانگیخته است.
عطش سیریناپذیر آیندهشناسی، بشر را در دامن غیبگویی[۱] رها کرد. گاه مراد از غیبگویی آن چنان که از ریشهی واژه ـ به زبان لاتین ـ برمیآید، آشکارسازی ارادهی خدایان است. اما این عبارت، اغلب به ادراک مسایلی ابهامآلود، ناشناخته و رازگونه اطلاق میشود که بر پایهی این توصیف، رخنمایی آینده به مدد استخراج پاسخی آسمانی از مصادیق آن به شمار میرود. تنوع حیرتآور شیوههای غیبگویی بیانگر اهمیت و توجه فراوان جوامع و افراد به مقولهی شناخت و راززدایی آینده است. طالعبینی، مشاهدهی طرحهای شعلهور شدن آتش، بررسی استخوان کتف، مشاهدهی فرایند بسته شدن پنیر، کفبینی و صدها روش دیگر پیشبینی، میل بیزوال انسان به غیبگویی را بیان میکنند. شناختهشدهترین عوامل این اشتیاق و تمنا را میتوان این گونه برشمرد:
۱ـ ارضای حس کنجکاوی؛ و
۲ـ شناخت فرصت و تهدیدهای پیشرو.
آتش این تلاش و تمنا راهی چند هزار ساله را پیمود و هرگز دستخوش خاموشی و سردی نشد، اما با این وجود، هیچگاه نیز شاهد تحولی شگرف و نوزایی روشی کارآمد نبود.
شعلهور شدن دو جنگ جهانی، گذار پر هیجان انسان از عصر کشاورزی به عصر صنعتی و پیدایش رقابتهای شدید در عرصهی اقتصاد و امنیت ملی و بینالمللی، دورانی پرتلاطم و آکنده از ناپایداری را به همراه آورد. دانش و فناوری به مثابه نیروهای پیشران[۲] پیدایش تغییرات را شتابی دو چندان داده بودند. برنامهریزیهای خطی و سنتی که پاسخگوی نیازهای تکرار شوندهی عصر کشاورزی بود، در آغاز دوران عدم قطعیت و گسترش ناپایداری، منسوخ و نخنما مینُمود. اینک انسان عصر صنعتی با نیازها و مولفههای تازهای آشنا میشد و باید فراتر از برنامهریزی برای کاشت، داشت و برداشت و زمان طغیان موسمی رودخانهها اندیشه میکرد. حوادث غیرمنتظره یا به دیگر عبارت، شگفتیسازها[۳] دامنهی ناپایداری را گستردهتر میساختند.
انتشار مقالهی «پیشبینی تاثیر پیشرفت علمی و مکانیکی بر زندگی و تفکر انسان» اثر اچجیولز[۴] میتواند مبنای مناسبی برای تعیین تاریخ خاستگاه آیندهپژوهی مدرن باشد. این مقاله را نخستینبار، مجلهای بریتانیایی به نام “مرور دو هفته”[۵] در سال ۱۹۰۱ منتشر ساخت. ازجمله پیشنهادهای ولز در این مقاله توجه به “علم آینده”[۶] بود. او در این نوشتار میگوید، برای پیشبینی و کسب آمادگی رویارویی با آیندهی پیشرو، نیازمند کارشناسان آیندهنگاری[۷]، وجود دانشکدهها و دپارتمانهای آیندهنگاری هستیم. رویداد اثربخش دیگر بر شکوفایی و گسترش جنبش آیندهاندیشی مدرن، رمانهای آیندهگرایانهی ژول ورن، نویسندهی فرانسوی است که در دهههای ۶۰ و ۷۰ سدهی نوزدهم به چاپ رسید.
کوششهای مجدانهی دانشمندی جامعهشناس به نام آگبرن[۸] نیز یکی از نقاط عطف آیندهپژوهی است. هربرت هوور، رییس جمهور وقت امریکا از این جامعهشناس خواست در چارچوب سازمانی موسوم به شورای تحقیقاتی ریاست جمهوری، به بررسی روندهای اجتماعی در ایالات متحده بپردازد. او پس از سال ۱۹۲۹ با انتشار آثاری همچون “روندهای فناورانه و سیاست ملی” و “نقش دولت در رشد کسب و کارهای بزرگ”، اثربخشی رویکردهای آیندهپژوهانه را به اثبات رساند. بررسی خاستگاهها، علل پیدایش و اوجگیری آیندهپژوهی در حوصلهی این نوشتار نیست تنها برای درکی کلی موضوع، یادآوری چند عامل اثرگذار در این عرصه خالی از لطف و فایده نیست:
۱٫ پیدایش تحول و تغییرات چشمگیر برآمده از پیشرفت شگرف و شتابان علم و فناوری؛
۲٫ شعلهور شدن جنگهای جهانی دوگانه و بروز ناپایداری گسترده، تهدید و فرصتهای تازه؛
۳٫ نیاز روزافزون به شناخت آیندهی کسبوکارها در شرایط رقابت شدید و نبرد برای بقا و توسعه؛
۴٫ افزایش ضرورت برنامهریزیهای نظامی، اقتصادی و اجتماعی در مقیاس ملی پس از جنگهای اول و دوم؛
۵٫ غلبه بر رکود بزرگ اقتصادی در خلال دو جنگ جهانی؛
۶٫ پیدایش کشورهای تازه و نیاز به شناسایی آیندههای ملی؛
۷٫ ظهور شوروی کمونیستی، ایتالیای فاشیستی و آلمان نازی؛
۸٫ مبارزات ضد استعماری و افزایش روند استقلالطلبی؛ و
۹٫ احساس ضرورت سازگاری با محیط نوشونده.
جنگ جهانی دوم راه تازهای را در روند پیدایش حوزهی آیندهپژوهی گشود. ارتش بریتانیا از گروهی پژوهشگر غیرنظامی خواست با مشاهدهی دقیق عملیات نظامی، برای بهبود و اثربخشی آن پیشنهادهایی ارایه کنند. این پژوهشگران با بررسی دستههای نظامی شش نفره در ارتش دریافتند که یکی از افراد این گروه بیکار است. ادامهی کاوش و بررسی روشن ساخت که در جریان جنگ جهانی اول، توپهای جنگی را بر پشت اسبها حمل می کردند، در آن زمان وظیفهی نفر ششم رسیدگی به اسبها بوده است. اما دیگر اسبی وجود نداشت، اما تنها به دلیل وجود ساختاری متروک، نفر ششم در گروه حفظ شده بود. سرانجام اعضای دستهها به پنج نفر کاهش یافتند و بر این منوال، رشتهی تازهای به نام تحقیق در عملیات نیز پدید آمد. پیدایش این شرایط در کنار چالش ورود برخی نوآوریهای حوزهی فناوری به رویههای نظامی، اغلب کشورها را به سوی رویکردی مشابه در حل دشواریهای مدیریتی جنگ و حوزههای کلان سیاستگذاری کشور هدایت کرد. فرمانده کل یگان هوایی ارتش امریکا با کمک شرکت هواپیمایی داگلاس و نیروی هوایی ارتش، تنی چند از کارشناسان تحقیق در عملیات را به منظور پژوهش پیرامون فناوریهای آینده گردهم آورد که پس از مدتی به تاسیس موسسهی رند[۹] فرجام یافت. پیدایش موسسهی رند و نام آن، با اوجگیری آیندهپژوهی عجین شد.
بیتردید این موسسه، پرآوازهترین و اثربخشترین اندیشگاه به شمار میآید. رند با تلاش در عرصههایی همچون سیاستهای بدیل، ارزشیابیها، طراحی، نظریهپردازی، هشدار، برنامهریزی بلندمدت، پیشبینی، توصیف روش و طرح اندیشههای تازه، اثربخشی آیندهپژوهی در عرصههای فردی، سازمانی و ملی را به اثبات رساند. رند به تدریج فعالیت در عرصهی پروژههای غیرنظامی را در برنامهی خود جای داد. اینک دانش آیندهپژوهی به عنوان رشتهای دانشگاهی در برنامههای درسی بیش از پنجاه دانشگاه معتبر جای گرفته است و آیندهپژوهان در جولانگاه اندیشه و عمل میکوشند مسایلی از این دست را وجه همت خود سازند:
o آیندههای جهان؛
o اقتصاد جهانی؛
o مناطق جهان و ملتها؛
o دفاع و خلعسلاح؛
o ثبات و پایداری؛
o مقولههای زیستمحیطی؛
o غذا و کشاورزی؛
o جامعه و سیاست؛
o اقتصاد و شهرها؛
o بهداشت؛
o آموزش؛
o ارتباطات؛
o دانش و فناوری؛ و
o روشهای شکلبخشیدن به آینده.
مروری بر مبانی آیندهپژوهی
آیندهپژوهان میخواهند بدانند که کدام پدیدهها امکانپذیرهستند (آیندهی ممکن)، احتمال بروز کدام پدیدهها بیشتر است (آیندهی محتمل) و کدام پدیدهها باید رخ دهند (آیندهی مطلوب) براین پایه و به گفتهی الوین تافلر، آیندهپژوهان میکوشند با کاوش ژرف در آیندههای ممکن، بررسی نظامیافتهی آیندههای محتمل و ارزشیابی اخلاقی آیندههای مطلوب، انگارههایی نو و بدیل از آینده بیافرینند.
آیندهپژوهی به مثابه آمیزهای از علم و هنر در پی کشف و شناسایی فردا در دل آیندههای ممکن[۱۰]، محتمل[۱۱] و مرجح[۱۲] است و برای انجام این مهم بر دو رویکرد و نگرش تکیه دارد:
۱ـ روشها (تکنیکها)ی شناسایی آینده. این روشها هنجاری نبوده و به شیوهای غیرعملگرایانه تنها آیندههای بدیل[۱۳] را به شکل محتمل و ممکن بیان میدارند (کشف و شناسایی آینده).
۲ـ روشهای هنجاری[۱۴] که با رویکرد عملگرایانهی خود به دنبال مهندسی و معماری آینده هستند (معماری آینده).
هنگامی که با کاربست روشهای آیندهپژوهانه دریافتیم که آینده چنین یا چنان خواهد بود، به بخشی از اهداف آیندهپژوهی دست یافتهایم؛ اما بخش عمده خلق آیندهی مطلوب است که نیازمند هنجارها و رفتارهای کنشگرانه است. خلق چشمانداز و تلاش برای تحقق آن، بزرگترین تجلیگاه آیندهپژوهی کنشگرانه و هنجاری است؛ مقولهای که میکوشیم ویژگی، چرایی و کاربرد آن را به بوتهی بررسی و آزمون بگذاریم و برای تصویرسازی آینده[۱۵] نقش این پنج کارکرد آیندهپژوهی را در خلق چشماندازهای الهامبخش و حرکتآفرین مرور کنیم:
۱) تشریح اهداف و ارزشها؛
۲) توصیف روندها؛
۳) تبیین شرایط؛
۴) تصویرسازی از آیندههای ممکن و محتمل در صورت تداوم سیاستهای کنونی؛ و
۵) ابداع، ارزیابی و انتخاب گزینههای بدیل سیاستی (برای دستیابی به اهداف مرجح).
برخی آیندهپژوهان ترسیم چشماندازهایی فراگیر و برخوردار از مولفههای متعالی را به عنوان هدف خویش برمیگزینند. چنین چشماندازهای الهامبخشی میتوانند تصویرهایی آفرینشگرانه و اندیشمندانه از جامعهای بدون کاستی و متفاوت را موجب شوند که پیدایش و شکلگیری جهانی تازه و دیگرگونه را نوید میدهند؛ جامعهای در قلمرو آن تناقضات حاکم در زمان حال از میان رفته است. این گروه از آیندهپژوهان میخواهند کاستیهای موجود و تنگناهای امروزی درک بشری از واقعیات و نیز محدودیتهای تجارب پیشین را پشت سر گذاشته و از آنها فراتر روند. در این مسیر، ناشناختهها به مثابه واقعیات آتی انگاشته میشوند و حتا تغییرات بنیادین اجتماعی نیز به طور ویژه در کانون توجه قرار میگیرند. این شیوهی رهاسازی و مرزشکنی اندیشهی بشری گاه با توصیههایی اندرزگونه در مسیر نوآفرینی تجسم بشر برای خلق تصویرهای تازه، مذهبی، سازنده و آرمانگرایانه از آینده همراه است؛ تصویرهایی که میتوانند مردم را برای انجام اقدامهایی در راستای توانبخشی و تغییر بهینهی جهان و یا بخشهایی از آن برانگیزانند.
این شیوهی اندیشیدن پیرامون آینده از نظر قدرت و گستردگی حوزهی تاثیر با برخی پرسشهای سیاستی پیش پا افتاده و محدود که شماری از آیندهپژوهان را سرگرم خود ساخته، تفاوتهایی چشمگیر دارد.
آیندهپژوهان افزون بر تجسم و تجسد خیال پردازانهی اهداف بلند آینده، در ایفای سه نقش برجسته مشارکت دارند: ترسیم تصویرهایی ویژه از آینده، ارزیابی این تصویرها در قالب آیندههای مطلوب و نامطلوب و حمایت کمابیش آشکار از برخی جهشهای اجتماعی در راستای جان بخشیدن به تصویرهای مطلوب و یا جلوگیری از تحقق تصویرهای نامطلوب.
چشمانداز، شکلبخشیدن به فردای مطلوب
اندیشمند کسی است که امروز با حسن تدبیر در اندیشهی فردای خویش است، آن چه فردا پیش رو دارد، امروز میبیند. [امام علی (ع)]
گذشته دیگر در دسترس نیست و هیچ تغییری را برنمیتابد؛ بر روی خط یک سویهی زمان، حال نیز رمنده و گریزپا برای پیوستن به گذشته شتاب میکند؛ آینده تنها فرصت ما برای کنشگری و خلق شرایط دلخواه است؛ جایی که باید باقی ماندهی عمرمان را با آن و در آن سپری کنیم. عرصهای بیمنتها که فرصتهای طلایی و تهدیدهای بنیانبرانداز در گوشه، گوشهی آن کمین کردهاند. اما پس از درک و فهم آیندههای بدیل و احتمال و امکانهای نهفته در فردا، چگونه باید آیندهی دلخواه و مطلوب را بسازیم؟ برای معماری و طراحی این فرداها چه ابزارهایی در اختیار داریم. آیا به راستی افراد، سازمانها و جوامع میتوانند فردایی مطلوب را از دل آرمانها و رویاها بیرون کشیده و به دنیای واقعیت پیوند بزنند؟ شاید گمشدهی ما در هنر خلق چشمانداز باشد! شگردی آیندهپژوهانه که میکوشد از امتزاج رویا و عمل، معماری برج فرداها را برعهده بگیرد.
چشمانداز چیست؟
اگر چه گذشته و رویدادهای آن خارج از دایرهی اراده و اختیار ما است و با وجود آن که گذشته دیگر تغییری را بر نمیتابد، اما این بخش از خط زمان در نگاه آیندهپژوهان خالی از فایده و عبرت نیست. گذشتهنگری[۱۶] به مثابه شگردی آیندهنگرانه، نکتهای آموزنده را به پویندگان آینده یادآور میشود: گذشته سرشار از عبرت است، دستمایهای برای تحلیل روند[۱۷] و چراغ عبرتآموزیِ آینده است. بر همین قیاس، نگاه خود به چشماندازهای مهیج و سرشار از امید و آرزو را ـ به امید توصیف بهتر آینده ـ از گذشته آغاز میکنیم.
قران کریم از تاریخ به عنوان عبرت یاد میکند. این کتاب آسمانیِ سرشار از فرهنگ امید و چشماندازهای الهامبخش، به مثابه احسنالقصص، عبرتآموزی از تاریخ را چراغ راه آیندهاندیشان قرار داده است. بررسی طلوع و غروب تمدنها و اقوام پیشین در این کتاب آسمانی و دیگر منابع تاریخی، نکتهای اساسی را به ما یادآور میشود: “اقوام و ملتهای پیروزمند همواره با رویا آغاز کردهاند و سپس در پرتو رهبرانی چشماندازساز، رویاهای بزرگ خود را با عمل پیوند زدهاند؛” این رویاها و چشماندازهای نویدبخش، انگیزه و پیشران عمل بودهاند؛ چه چشماندازها شرط ضروری برای کامیابیهای بزرگ هستند. آیا چشماندازهای پرشکوه نیروی پیشران به سوی موفقیت بودهاند یا آن که موفقیتها و کامیابیها عامل نگرش مثبت و چشمانداز آفرین جوامع بودهاند؟
بسیاری از اقوام، ملتها و سازمانها هنگامی که صعود خود به سوی قلهی موفقیت را آغاز کردند، در شرایط مناسبی نبودند، منابع در خور توجهی نداشتند و شاهد کاستیهای فراوان در مولفههای قدرت و موفقیت بودند، حتا بسیاری از رهنوردان آرمانهای متعالی فاقد هرگونه برتری راهبردی بودند، و چه بسا همین کاستیها عامل برانگیزانندهی آنها برای پیمودن شاهراه رویا و عمل بوده است. در حقیقت، آنها خلاف جریان آب شنا کردهاند. عمدهترین عامل موفقیت آنها باور و چشماندازی عمیق به آینده بوده است، اگر چه چشمانداز یگانه عامل موفقیت نیست، اما ضروریترین و مهمترین عامل به شمار میآید. بر همین قیاس، میتوان به جرات ادعا کرد که سازمانها و ملتهای چشمانداز محور تواناتر هستند، و سازمانها و ملتهای محروم از چشمانداز در خطر زوال و بحران هویت قرار دارند، زیرا هیچ امر مهمی بدون چشمانداز محقق نشده است؛ زیرا فقیرترین و درماندهترین فرد، کسی است که رویایی ندارد.
رهبران، اندیشهورزان و آیندهپژوهان در قالب تعابیر گوناگونی از چشمانداز یاد کردهاند که برخی از آنها روشنگر راه شناخت چشمانداز به مثابه ارزشی فرهنگی است. در ادامه، رایجترین و رساترین توصیفهای چشمانداز را مرور خواهیم کرد:
o چشمانداز بیان سازمان یافته و نیرومند جایگاهی است که فرد، ملت یا سازمان باید به آن جا برسد.
o چشمانداز تصویری شفاف و عمیق از مسیر و هدف فرد یا گروهی است که قصد رسیدن به آن را دارند.
o چشمانداز ترکیب درک مشترک از موفقیتهای آتی و تمایل رسیدن به آنها است.
آن چنان که از این توصیفها بر میآید، چشمانداز توانایی نگریستن به فراتر از واقعیت موجود، آفرینش و ابداع آن چیزی است که اکنون وجود ندارد، تبدیل شدن به آن چه که اکنون نیستیم و توانایی زندگی در رویا (نه خیال) و آرمان به جای زندگی در حافظه است، همان بذری که در رویا جوانه میزند و علاقمند هستیم به واقعیت بپیوندد. چشمانداز آیندهی مطلوب ما است که به پرسش “چگونه” پاسخ میدهد.
باید این نکتهی اساسی را به خاطر سپرد که چشمانداز در عالم خیال باقی نمیماند، بلکه پس از گذار بزرگ از پیلهی رویاها به مقولهای منطقی و خردورزانه تبدیل میشود که برآیند تجزیه و تحلیل است و با رسیدن به سر منزل مقصود، آمیزهای پرشکوه از احساس و منطق خواهد بود. البته شاید نتوان پایان و فرجامی برای چشمانداز تصور کرد، چه نزد انسانها و ملتهای چشماندازساز، رسیدن به اهداف چشمانداز، آغاز راه چشمانداز متعالی دیگری است که برخاسته از حسّ کمالجویی نوع بشر است؛ بر این پایه، میتوان ادعا کرد که چشمانداز، چشمانداز می آفریند، و در توصیف آخر، چشمانداز روایت داستان پردازانهی موفقیتهای فردی و سازمانی آینده است که “هدف” و “مسیر” دو بخش عمدهی آن هستند.
چشمانداز، دین و فرهنگ
رهبران، مصلحان و برگزیدگان برای معماری آیندهی مطلوب خود و جامعه در آغاز راه پندارهها و گزارههای چشمنواز و محکمی از آینده به تصویر میکشند و در گام بعدی جامعه آن پنداره و آرمان را پذیرفته، باور کرده و حمایت میکند؛ سپس آنها با همکاری یکدیگر، پندارهی یاد شده را تحقق میبخشند. آفرینش دورنماهایی از کامیابیها و موفقیتها همواره در بستر باورهای مشترک، دین، فرهنگ و ادبیات کارسازتر و دست یافتنیتر بوده است. رهبران چشمانداز ساز برای تجسد بخشیدن به پندارهای که اکنون وجود ندارد، از دین، فرهنگ و ادب کمک گرفتهاند. تمامی ادیان الهی ـ به ویژه دین مبین اسلام ـ با ترسیم چشماندازهایی حرکت آفرین و الهامبخش از آیندهی قدسی بشر بیبدیلترین منابع خلق چشمانداز هستند.
ولاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون اِن کنتم مومنین ۱۳۹ آل عمران ۳
و نرید ان نمن علیالذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین ۵ قصص ۲۸
قرآن کریم سرشار از بشارتهای حرکت آفرین به سوی چشماندازی تمامنما از پیروزی راستین خوبیها بر بدیها و حاکمیت مطلقهی حق بر باطل است. در چشماندازهای قرآن کریم نیز دو عنصر “هدف” و “مسیر” به روشنی و فصاحت بیان شده است، این گزارهها به شکل شرط و جزای شرط تبیین میشوند، جزای شرط همان پاداش پیمودن مسیر است (انتم الاعلون) و شرط بیان مسیر و پیمایش آن است (ان کنتم مومنین). این ویژگی در تمامی چشماندازها مشترک است: برای رسیدن به هر هدف والایی باید مسیری را پیمود و تلاشی را به کار بست.
بیان اسوههای حسنه در قرآن کریم نیز از مصادیق شکوهمند چشماندازسازی کمالگرایانه است و هیچ چیز به این اندازه با پیام الهی سازگار و همراستا نیست:
“لقد کان لکم فیرسولالله اسوه حسنه”[۱۸]
ضربالله مثلاً للذین آمنوا اَمراه فرعون[۱۹]
خداوند در کتاب هدایت از پیامبر اکرم به عنوان اسوهی حسنه نام میبرد و همسر فرعون را مثال و الگویی برای مومنان میداند. این مصابیح هدایت، همان افق کمالی دور دستی هستند که چشمانداز انسان مسوول را ترسیم و تقریر میکنند. شاید حتا در نگرشهای جلالی و حتا جمالی، هیچ انسانی را یارای رسیدن به جایگاه رسول اکرم (ص) نباشد؛ این ویژگی هم از اعجاز چشماندازهای قرآنی است، چه برای کمال و چشمانداز نمیتوان غایتی را تصور کرد. اسوههای حسنه همان ستارههای شمالی هستند که در سنگلاخ دشوار چشماندازِ خلیفهی الهی شدن، راه را به ما نشان میدهند. نکتهی مهم آن است که بر چشماندازهای کمالی و آسمانی پایانی نمیتوان تصور کرد. تمامی چشماندازهای آرمانخواهانه نیز از این قانون پیروی میکنند؛ چه بسا رسیدن به اهداف هر چشماندازی آغاز بر چشمانداز دیگری است. به همین سبب و به جرات میتوان ادعا کرد که روشهای کشف و معماری آینده در قالب دانش آیندهپژوهی با روح حاکم بر دین به شدت همخوانی و سازگاری دارند و نباید تصور کرد که این دانش در شکل مدرن خود، از آن جا که خاستگاهی غربی دارد، اندیشهای نامانوس و وارداتی است؛ تنها باید به این نکتهی ظریف توجه داشت که ما در خلق چشمانداز بالضروره میبایستی ارزشهای خویش را تبیین و ترسیم کنیم. یادآوری جملاتی از سیدجمالالدین اسدآبادی میتواند این مدعا را روشنتر سازد:
“…علم را به دو قسم کردهاند، یکی را میگویند علم مسلمانان و یکی را میگویند علم فرنگ؛ و از این جهت منع میکنند دیگران را از تعلیم برخی علوم نافعه و این را نفهمیدند که علم آن چیز شریفی است که به هیچ طایفهای نسبت داده نمیشود و به چیزی دیگر شناخته نمیشود، بلکه هر چه شناخته میشود، به علم شناخته میشود و هر چه معروف میگردد، به علم معروف میگردد. انسانها را باید به علم نسبت داد، نه علم را به انسانها…”[۲۰]
این گفته بیانگر واقعیتی آشکار است. دانش آیندهپژوهی تنها به دلیل خاستگاه نوین آن نباید مورد بیمهری قرار بگیرد. توجه مقام معظم رهبری به خلق چشمانداز بیستسالهی کشور، رویکردی آیندهپژوهانه و تدبیری خردمندانه بر پایهی دانش نوپای آیندهپژوهی است که ریشه در باورهای دینی و ملی ما دارد.
غوطه در دریای معرفت سر سلسلهی امامان، علی (ع) نیز موید این مدعا است که نگرش به آینده و چشماندازسازی، خواستهی رهبران دین از دین باوران است:
“آن که به استقبال آینده میرود، بیناترین است و آن که پشت به آینده حرکت میکند، سرانجام سرگردان میماند.”[۲۱]
استقبال از آینده در کلام مولای متقیان، مفهومی جز برخورداری از رویکردهای کنشگرانه و پیشدستانه در رویارویی با آینده ندارد. اشارهی گهربار این امام و پیشوای بزرگ، حجت بزرگ ما در پیمایش راه آینده و چشماندازسازی است. به این کلام امام علی (ع) که دون کلان خالق و فوق کلام مخلوق است، نگاهی دوباره داشته باشیم، آن جا که میگوید:
“فرزندانتان را برای غیر زمان خودتان تربیت کنید.”
توجه به مهارتها و تربیتهای تازه برای رویارویی با ناپایداریهای آینده، بیتردید از امام علی (ع) الگویی کامل برای آیندهپژوهان ساخته است.
یادآوری این نکته ضروری است که تفاوت عمده میان ادیان الهی و نگرشهای ماتریالیستی و دهری، در عرصهی چشماندازسازی معنا مییابد. در عرصهی مباحث معرفتی و انسانشناسی نیز، از آن جا که مکاتب مادیگرا فاقد چشماندازهای بلند و آرمانهای آن جهانی هستند، توانایی بسیج و حرکت بخشی به تودههای جامعه را ندارند و یا در این مسیر هرگز به توانش نهفته در ادیان الهی دست نیافتهاند.
آیینها و باورهای دینی نیز از همین ویژگی چشماندازسازی سیراب و بارور میشوند. این حقیقت به شیوهای بسیار زیبا در ادبیات و فرهنگ ملی ما نیز ـ که به شدت از باورهای دینی تاثیر پذیرفته استـ نمود دارد. داستان فرزانگی محور و چشمانداز آفرین “سیمرغ و سیمرغ” سدههای فراوانی است که ستایش همگان از عارف و عامی را برانگیخته است. سیمرغ پس از باور چشماندازی آرمانی از هدفی والا به نام “قاف” رنج سفر و طی مسیر را بر خود هموار میکنند تا در پرتو تلاشی همگانی، رویای خویش را جامهی عمل بپوشانند و سرانجام پس از رسیدن به شکوفایی و بلوغ خود را باور میکنند. تلاش جمعی، جستجوی نقطهای آرمانی، رهبری سیمرغ، همگی دستمایههایی برای خلقچشمانداز در اندیشهی ملتی فرزانه است.
سیر و سلوکهای عارفانه، هفت شهر عشق، اسفار اربعه و حتا داستانهای عامیانهی این سرزمین، منابع حرکت آفرین قومِ چشماندازساز ایرانی است. داستان سیمرغ به ما میآموزد که روخانههای بزرگ قدرت خود را مدیون چشمساران کوچک هستند و به فرمودهی لسانالغیب، حافظ ایرانی، به پرواز آی و شاهینی بیاموز.
ادبیات پویا و ملتساز ایرانی به خوبی غلبه و رجحان “مدیریت تغییر” در برابر “مدیریت تقدیر” بیان میکند، آن جا که میگوید:
“چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک”
غوطه در دریای بیکران ادب پارسی و صید دُردانههای بیبدیل چشماندازسازی نیازمند پژوهشهای گستردهتری است که در حوصله و مجال این نوشتار نیست. بررسی و کنکاش فرهنگ توده (فولکلور)، واکاوی آثار معاصر، ادبیات پایداری و انقلابی، گنجینهها و مواریث گذشتگان، ضرورت آشکاری است که صاحب این قلم امید دارد وجه همت اندیشهورزان این مرز و بوم قرار گیرد؛ همان کسانی که به گفتهی شاعر معاصر، سهراب سپهری باور دارند پشت دریاها شهری است و سر آن دارند که با اندیشههای ناب، قایقی بسازند؛ اندیشه آفرینانی که به گفتهی اندیشمند معاصر، اقبال لاهوری شعار برخاسته از شعورشان این است که هستم اگر میروم، گر نروم، نیستم.
به هر تقدیر، نقش فرهنگ و ادب در بسیج تودهها به سوی آرمانهای بلندِ مشترک و آفرینش اسطورههای ملی و آثار ادبی و فرهنگی در تمامی ملتهای بزرگ واقعیتی انکارناپذیر است. آرش کمانگیر، رستم زال و دیگر اسطورههای ملی نهاد و تجلی آرمانهای یک ملت برای کسب سرفرازی و اقتدار ملی هستند و حکایت از آن دارند که ملتهای چشماندازساز در دشوارترین برهههای تاریخ با تصویرگری دورنمایی از پیروزیها و کامیابیهای غرور آفرین، آینده را به گونهای زیبا و جانبخش رقم میزنند. کمالجویی و بلندپروازی از جمله ویژگیهای هویتساز فرهنگ و ادب سرزمین ما است که این ویژگیهای آرمانشهری، در خورترین دستمایه برای بازآفرینی رویاهای یک ملت در پیمودن راه تعالی است.
بیا تا گل بر افشانیم و میدر ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
بر این قیاس، چشماندازسازی در بستر فرهنگ و ادب از دیرباز در میان ملت و مردم ما جایگاهی در خور داشته است و همین ویژگی میتواند در عصر افزایش رقابتها و بروز ناپایداریهای گسترده، مزیتی رقابتی به شمار آید. چه رویاهای امروز، واقعیتهای فردا هستند.
هنر خلق چشمانداز
چشمانداز سرچشمهی زندگی و دستمایهی بزرگ امیدواری و ادامهی حیات یک ملت یا جامعه است. بینش خاستگاه توانایی است. میان بینایی و بینش تفاوتهای فراوانی است. کار چشم دیدن است، اما کار چشم دل پی افکندن چشمانداز است. تفاوت انسان خردورز و دیگر حیوانات در همین قدرت چشماندازسازی نهفته است، چه هیچ حرکت پیشرو خردمندانهای بیچشمانداز به دنیای واقعیات راه نیافته است. هیچ تمدنی بیچشمانداز پایهریزی نشده و هیچ فتح بزرگی نیست که از چشماندازی حرکت آفرین سیراب نشده باشد. دانشها، فناوریها و از همه مهمتر تمدنهای درخشان در نقطهی آغاز، جوانهای از یک چشمانداز شورانگیز در اندیشه و آرمانها بودهاند. تمدنها، ملتها و سازمانهایی که در خلسهی افتخارات گذشته یا راه و روشهای پیشین دست و پا میزنند، در گیرودار تند بادهای سهمگین هزارهی نو رسیده، چارهای جز پذیرش شکست و نابودی ندارند. تنها گذر واژهی پیروزی، بقا و توسعه در عصر تغییرات، خلق چشماندازهایی است که پلی استوار میان آموزههای گذشته و آرمانهای آینده برقرار میسازند. آن چه بود خاطرهای به همراه دارد و تجربهای؛ آن چه باید باشد نیروی پیشران تمدنها برای بازآفرینی افتخارهای گذشته و حتا شکوهمندتر ساختن روزهای آینده است.
چشمانداز همان اکسیر جان آفرین و دیدمان گستری است که چشم دل را به روی دنیای نادیدنیها میگشاید و از فرداهای مجهول، آیندهای معلوم میسازد.
به جرات میتوان ادعا کرد که دوران معاصر بیش از هر برههای از تاریخ نیازمند چشماندازهای گرم و امیدبخش هستیم. گسترش حاکمیت ناپایداری، هراس، دلهرهی بشر، ناامنی و نبود دورنماهایی اطمینانبخش و سیطرهی آشوب بر روابط بشری، فساد اخلاقی، تباهی ارزشها و تمامی رهآوردهای دهههای اخیر، انسان را بیش از پیش نیازمند چشمانداز کرده است. به همین سبب عصر ما و جامعهی ما به عنوان بخشی از جامعهی جهانی نیازمند شناخت اعجاز چشمانداز و کاربست آن است.
گروهی از مردم نه چشماندازی دارند و نه میدانند چشماندازها چگونه آفریده میشوند و به چه کاری میآیند، گروهی دیگر خیالپردازی و افسانهگویی را به غلط چشمانداز میپندارند و بیهوده از این بتِ خود ساخته، امید اعجاز دارند؛ گروهی چشمانداز خود را در خیزابههای دودلی و تردید رها میکنند و این آب حیات را تیره میکنند. شماری از مردم به کارآمدی چشمانداز ایمان دارند، اما شیوههای خلق و راهبری آن را نمیدانند.
چشمانداز آفرینش آیندهای بزرگ، مهیج و بیباکانه است که نطفهی آن در رویاهای بلندپروازانه بسته میشود؛ آیندهای در عین حال واقعگرایانه، قابل اعتماد و جذاب برای انسانها و سازمانها؛ اگر یک نهاد، سازمان و یا ملت را به پیکرهای تشبیه کنیم، نخستین علامت حیاتی زنده بودن آن، داشتن آرمانهایی سازمان یافته در قلمرو چشمانداز است. به گفتهی هلن کلر، بیچارهترین انسان در دنیا، فرد بینایی است که فاقد یک چشمانداز آرمانی است. یادمان باشد، اندیشههایی که دیروز در سر داشتیم، امروز ما را رقم زدند و اندیشههای امروز هم فردای ما را ترسیم و تقریر خواهند کرد. ضربالمثلی روسی میگوید، سربازی که آرزوی ژنرال شدن نداشته باشد، به درد نمیخورد. اینک در سراسر این کره خاکی، سازمانها، ملتها و تمدنها به شیوهای علمی و سازمان یافته در حال خلق چشماندازهایی برای تعالی و پیشرفت خود هستند. گاه تحقق یک چشمانداز از سوی نیرویی رقیب، به مثابه شکست چشمانداز معارضی است که ساختهی دیگر رقیبان است. به همین سبب میتوان سالهای پیش رو را عرصهی نبرد چشماندازها دانست. اما پیش از آغاز راه باید به این پرسش پاسخ گفت که چشمانداز چگونه خلق میشود؟ طراحی، مراقبت و هدایت آن نیازمند چه ابزارهایی است و مولفههای تشکیل دهندهی چشمانداز کدامند؟
گامهای آفرینش چشمانداز
الف: رهبرِ چشمانداز باید در گام نخست تصویر ذهنیِ ترسیمپذیری از وضعیت احتمالی و مطلوب آینده ارایه دهد.
این تصویر همان نقطهی رهایی چشمانداز است که همانند یک رویا و آرزو، رازآلود و همانند بیان هدف، دقیق است.
این نطفهی آغازین در ادامهی مسیر بالندگی و تکوین خود موجب ایجاد ارزش افزوده و بازخوانی ساختاربندیهای موجود شده و اندیشهها را برای تغییر مسیر و تفکر آماده خواهد ساخت، حس زیبای مشارکت، همدلی و وفاق را به ارمغان آورده و از دیگر سو نیاز به یافتن گزینههای تازهی راهبردی، خلق توانمندیهای تازه و تحول را آشکار میسازد.
بر این پایه، تصویرگری چشمانداز بدون درک و پذیرش عمومی تنها در سطح خیال پردازی و افسانهسازی متوقف خواهد ماند. تمامی ذینفعان و جامعهای که چشمانداز برای آنها نگاشته شده و آنها باید در تحقق آن بکوشند، میبایستی چشمانداز را باور داشته باشند و مصالح خود و جامعه را در آن به روشنی بیابند. امام خمینی (ره) به عنوان رهبری خردمند و چشماندازساز پس از آفرینش تصویری از یک جامعهی اسلامیِ عدالت محور، این آرمان خود را که بر پایهی باورهای ارزشی و دینی جامعه استوار شده بود، در ظلماتیترین شبهای حیات یک ملت، به مثابه ارزشی فرهنگی با ملت خود در میان گذاشت. شاید در آن سالها و شرایط محیطی حاکم بر آن، بارورسازی فرهنگ امید و سخن گفتن از ایجاد حاکمیت اسلامی چندان باورپذیر نبود، اما ایمان به رهبر چشمانداز و تلاش برای رسیدن به هدف والایی که همگان به درک آن نایل شده بودند، کوشش برای تحقق آن را دو چندان میساخت.
در این جا یادآوری چهار اصل راهنما برای ایجاد همدلی و همسویی میان رهبر چشمانداز و جامعه خالی از فایده نخواهد بود؛ چه همداستانی رهبر و جامعه شرط ورود چشمانداز به گامهای بعدی است:
۱ـ اصل سودمندی. اغلب مردم از پذیرش تغییر، طرحی تازه و اندیشهای نو شانه خالی میکنند، مگر آن که تاثیر آن را در رفع دغدغهها، تحقق خواستهها و آرزوهای خود درک کنند؛
۲ـ اصل اثربخشی. جامعه و افراد به اندیشهها و برنامههایی دل میسپارند که خودشان یا رهبر چشمانداز آن را به کار گرفته باشد و درستی آن ـ دست کم در مشاهدات تاریخی ـ به اثبات رسیده باشد؛
۳ـ اصل شناخت و اعتماد. افراد جامعه، اغلب باورها و عقاید خود را از کسانی میگیرند که نسبت به آنها شناخت و اعتماد داشته باشند. کسانی که ابزارهای لازم برای اعتمادسازی و جلب توجه دیگران را دارند.
۴ـ اصل شفافیت. شرایط ترسیم شده برای جامعه و آیندهی آن باید روشن و قابل فهم باشد. میبایستی با زبان مردم و از راه کاربست واژهها، نمادها و چارچوبهای همخوان با نگرش آنها سخن گفت.
ب: افراد جامعه (رهروان) باید از چشمانداز آگاه شوند و در راه حمایت از آن بکوشند.
آگاهی از چشمانداز، اهداف و دستاوردهای احتمالی آن، پذیرش چشمانداز به عنوان میثاقی گروهی و تلاش برای تحقق آن، پیدایش جامعهای صاحب چشمانداز را موجب خواهد شد. هنگامی که هدف و مسیر برای رهروان آشکار شود، تصمیمگیریها آسانتر شده و تلاشها جهت میگیرد و هر حرکت و تلاشی با اهداف چشمانداز به عنوان محک سنجیده خواهد شد. این اجماع بر سر یک هدف، موجب همدلی، افزایش حس مشارکت و مسوولیتپذیری خواهد شد.
پ: چشمانداز باید با دقت و با جزییات توصیف شود.
چشماندازهای برخوردار از جزییات که به گونهای مشروح، اهداف، آیندهای تصویر شده، ارزشهای پایهای و مسیر را توصیف میکنند، برای رهروان باورپذیرتر خواهند بود؛ شایستهتر آن است که چشمانداز در بیان نقطهی هدف از شیوههای روایی و داستانی کمک بگیرد. رهروان اغلب داستانها را بهتر به خاطر میسپارند، با آن ارتباط برقرار میسازند و جایگاه خود را در دل داستان پیدا میکنند. از سوی دیگر، بیان جزییات چالشها و فراز و فرودهای احتمالی را روشنتر میسازد و مانع از تعابیر و تفسیرهای متفاوتی خواهد شد که میتواند چشمانداز را تفسیرپذیر سازد.
ت: چشمانداز باید الهامبخش و سازنده و عملگرا باشد.
چشماندازهای واقعی مقصد را به روشنی ترسیم میکنند تا تمامی رهروان و پویندگان چشمانداز را به حرکت و پیشروی وادارند. چشماندازها باید چنان آیندهای را تصویر کنند که ارزش تلاش و ایثار را داشته باشد. جامعه باید بتواند با بررسی و تحلیلهای رایج به موفقیت چشمانداز ایمان بیاورد. طرح آرمانهای بزرگ، ساختن قصرهایی در رویاها و سرخوشی از پیمانهی خیال، بدون پیوند زدن آرمانها به روشهای منطقی و تحلیلی، درک و باور چشمانداز را دشوار میسازد. چشماندازهای موفق هم در عرصهی طراحی و هم در میدان اجرا، رویاهای رهروان را به عمل پیوند میزنند و از همین راه سرچشمهی الهام، سازندگی و عملگرایی خواهد بود. به یاد داشته باشیم هدف ما، تعصب ما خواهد شد.
ارکان چشمانداز
هر چشمانداز علمی، پویا و حرکت آفرین دارای بخشهایی است که هر بخش کارکرد ویژهای دارد و جمع تمامی این بخشها علت تامهی وجود چشمانداز است. کاستی و نقصان در هر بخش که به مثابه علت ناقصهی چشمانداز است، در ارکان چشمانداز خلل وارد خواهد ساخت. جمع این علل ناقصه، موجب پیدایش علت تامه خواهد شد.
o جهانبینی محوری. جهانبینی محوری در چشمانداز به ما میگوید بر چه چیزی تکیه داریم و فلسفهی وجودی ما چیست. این بخش نمایانگر هویت یک جامعه یا سازمان است. جهانبینی همواره ثابت و پایدار و مکمل آیندهی تصویر شده است (که در ادامه مرور خواهد شد) جهانبینی محوری همچون ستارهی قطبی است که همیشه در آسمان چشمانداز به دنبال آن هستیم، اما هیچگاه به آن نمیرسیم، این ستاره تنها مسیر را به ما نشان میدهد.
جهانبینی محوری نیز از دو بخش تشکیل شده است:
§ ارزشهای اساسی: اصول و باورهای هدایتگری که همواره ثابت و پا بر جا هستند و مستقل از زمان و راهبردهای گوناگون به حیات خود ادامه میدهند. اغلب ارزشهای اساسی را در قالب سه تا پنج گزاره توصیف میکنند. برای آزمودن ارزشهای اساسی و تشخیص آنها از راهبردها و تاکتیکهای اقدام، با طرح پرسشهایی از این دست، آنها را محک میزنند:
ـ آیا حاضر هستید ارزشهای اساسی را تا یکصد سال حفظ کنید؟
ـ آیا در صورت بروز دشواریها، باز هم به حفظ ارزشها متعهد خواهید بود؟
ـ اگر چشمانداز دیگری خلق کنید، باز هم بر این ارزشها تاکید میکنید؟
ـ اگر به قدرت و توان مناسب رسیدید، باز هم به ارزشها وفادار میمانید؟
ـ آیا این ارزشها را به دیگران نیز توصیه میکنید؟
برای مثال، شرکت سونی ارزشهای اساسی خود را این گونه و در قالب ۳ عبارت بیان میکند:
ü ارتقای فرهنگ ژاپنی و منزلت ملی؛
ü پیشتاز بودن، دنبالهرو نبودن، ناممکن را ممکن ساختن؛
ü تشویق توانایی و آفرینشگری فردی.
§ منظور اصلی: علت وجودی سازمان یا جامعه که ثابت و پایدار بوده و سنجهای مهم برای یافتن مسیر است. برای مثال، شرکت سونی منظور اصلی خود را در چشمانداز این گونه بیان کرده است:
“لذت پیشگامی را چشیدن و فناوری را در جهت منافع مردم به کار بستن”
برای آزمایش درستی “منظور اصلی” در پنج مرحله عبارت منظور اصلی را با این پرسش میآزماییم:
“چرا این برای شما مهم است؟”
o آینده تصویر شده. برای ایجاد ارتباط، درک پذیر سازی و باور چشمانداز باید آن را مشروح و پر جزییات به تصویر کشید. انسانها، سازمانها و ملتها شکست میخورند، زیرا نمیدانند در چه عرصهای عزم پیروزی دارند. آیندهی تصویر شده، توصیفی شفاف از جایی است که میخواهیم به آن برسیم. در این بخش میبایستی اهداف بزرگ، مهیج و بیباکانهای ترسیم شود که بسیار بلندپروازانهتر از برنامههای منطقی و روند پژوهی آینده است. در این تصویر، آماجهای خود را ترسیم میکنیم، به شکست رقیبان اشاره خواهیم کرد، از خلال تصویرها الگوهایی برای آینده میسازیم و به تحول درونی اهداف توجه میکنیم.
آیندهی تصویر شده میکوشد چشمانداز را از تنگنای واژهها رها ساخته و به تصاویری زنده تبدیل کند که تصویرسازی آن برای همگان امکانپذیر باشد.
بر این پایه، هر چشماندازی باید به سه پرسش اساسی پاسخ دهد:
– چه اقدامی باید انجام شود؛
– چرا باید انجام شود؛ و
– چگونه باید انجام شود؟
این سه پرسش هدایتگر، هدف، فلسفه و مسیر چشمانداز را روشن میسازند.
نکتهی بسیار مهم در راه آفرینش چشمانداز، توجه به پنج مولفهی کلیدی است که چگونگی پیمودن مسیر را بیان میکند:
۱- تحلیل و بررسی محیط بلافصل (دیدهبانی داخلی). شناسایی و بررسی توانمندیها، کاستیها، مزیتهای رقابتی و ابزارهای ضروری برای طراحی و اجرای چشمانداز در این بخش معنا مییابد. بدون رسیدن به درک و ارزیابی درستی از شرایط درونی و ترازیابی آن با محیط بیرونی (کلان محیط) در بخش ارزیابیهای منطقی چشمانداز به خطا خواهیم رفت.
۲- پویش و پایش کلان محیط (محیط بیرونی). درک شرایط حاکم بر محیط پیرامونی در حال و آینده، رصد پیوستهی علایم حاکی از تغییراتی که بر اهداف و مسیر چشمانداز تاثیر خواهند داشت، پایش رویدادها و روندهای عمده و پیشرانهای تغییر موجب شناخت بیشتر ما از کلان محیط و زیستبومی خواهد شد که جامعهی صاحب چشمانداز بخشی از آن به شمار میآید. شناسایی رقیبان، ابزارها، روشها، عوامل شگفتیساز و آمادگی برای رویدادهای پیشبینیناپذیر موجب خواهد شد که چشمانداز بر پایهی نگرشی واقعبینانه استوار شود. تحلیل محیط بیرونی و ترازیابی آن با محیط درونی درکی منطقی و هوشمندانه از زیستبومِ چشمانداز را فراهم میسازد.
۳- ترسیم آینده مطلوب. بررسی محیط بلافاصل و کلان محیط زمینهساز تصویرگری آیندهی مطلوب است. دو مرحلهی پیش گفته، آیندههای ممکن و محتمل را کم و بیش روشن میسازند و ما بر پایهی این درک میتوانیم به آینده مطلوب خود بیندیشیم و آن را ترسیم و تدوین کنیم. به خاطر داشته باشیم که این آیندهی مطلوب میبایستی با شرح جزییات و رویکردی آرمانخواهانه و بلندپروازانه در قالب نوشتار ارایه شود و در آن، هدفها و مسیرها به روشنی تمام ترسیم گردد.
۴- پیوند حال و آینده. در این بخش کوشش بر آن است که بر روی خط زمان بارها مسیر حال به آینده و بالعکس را بپیماییم و موشکافانه تاثیر کنشها و رفتارهای کنونی خویش را بر آینده بررسی کنیم و از آینده به حال نگریسته و نوع رفتارهای آیندهساز را معلوم کنیم.
۵- آزمایش و تحلیل چشمانداز. آفرینش چشمانداز مقولهی دشواری نیست؛ بلکه حمایت، مراقبت و هدایت آن عمدهترین عامل کامیابی در رسیدن به هدفها است. چشمانداز ایستا نیست و میتواند در مسیر تکوین و هدفیابی، بارها اصلاح مسیر کرده و در رویارویی با عوامل شگفتیساز و مغفول دستخوش تحول شود. عوامل موجد کلان محیط، خارج از اختیار و ارادهی ما است، حتا برخی از عوامل حاکم بر محیط درونی نیز از این اصل پیروی میکنند؛ همواره احتمال اشتباه نیز وجود دارد، به همین سبب، مراقبت، اصلاح و هدایت آن تا پایان مسیر ـ اگر بتوان برای چشمانداز پایانی تصور کرد ـ ضروری و بایسته است. از دیگر سو باید در خاتمهی فرایند طراحی چشمانداز، مجموعه عوامل شکلدهنده به آن را آزمود و بررسی کرد.
سخن گفتن از ویژگیها، چرایی، چبود و هستانشناسی چشمانداز نیازمند عرصهی گستردهتری است که بتوان تمامی زوایا و ناگفتههای این مقوله را واکاوی کرد.[۲۲] نگاهی به سرفصلهای درسی آیندهپژوهی نشان از آن دارد که آفرینش چشمانداز را نمیتوان به تمامی در چارچوب مقالهای خلاصه کرد. این نوشتار آغازی بر راه ارزشمندی است که هدف والای آن خلق جامعهای چشمانداز محور است. یادمان باشد که اگر مردم چشماندازهای فردی نداشته باشند و پیریزی آن را نیازموده باشند، چشماندازهای گروهی و ملی راه بس دشواری را خواهند پیمود و به عنوان یک فریضهی ملی به خاطر داشته باشیم که چشمانداز را به جارچیان بسپاریم تا به گوشِ هوش همگان برسد تا مردم در نقد و همدلی و اصلاح مسیر آن بکوشند. یادآوری این نکته نیز خالی از فایده نیست که چشماندازسازی باید به عنوان یکی از مهارتهای زندگی، در چارچوب طرح مدرسهی زندگی به دانشآموزان آموخته شود تا نویدبخش فردایی با شکوهتر باشد و نکتهی مهمتر این که چشمانداز نباید به شعار تبدیل شود، بلکه باید در شعور مردم خانه کند، انسانها شکست میخورند و تمدنها غروب میکنند، زیرا نمیدانند قصد نبرد و تلاش در چه عرصهای را دارند. چشمانداز بیست سالهی کشور نیز نیازمند مراقبت، اصلاح و حمایت همگان است، زیرا چشمانداز پیشگویی پیامبرانه نیست، وجود ندارد و باید محقق شود، درست و غلط نیست، باید ارزیابی شود و مقولهای ثابت ولایتغیر نیست.
امید دارم در مجالی دیگر بتوانم مسایل دیگری را پیرامون چشمانداز برای خوانندگان فرزانه بازگو کنم.
ارسال نظر برای این پست بسته است.