بررسی جایگاه تحلیل بازیگر در مطالعات آینده پژوهی
امروزه استفاده از مفهوم تحلیل بازیگر در طیف وسیعی از روشهای مشارکتی و غیر مشارکتی سیاستگذاری فراگیر است و در محافل صنعتی و تحقیقاتی ارزش تکنیکهای تحلیل بازیگر (تحلیل ذینفع) در فرایند سیاستگذاری به خوبی شناخته شده است. با این وجود تحلیل بازیگر جزیی مغفول در مطالعات بومی سیاستگذاری و به ویژه مطالعات آیندهپژوهی است و مقالات قابلذکری در زمینه کاربرد این روشها در حوزه سیاستگذاری و آیندهپژوهی وجود ندارد. این مقاله قصد دارد بعد از مروری اجمالی بر مفهوم تحلیل بازیگر و نیز معرفی روشهای مطرح و پر کاربرد این حوزه به این سؤال دهد که تحلیل بازیگر چیست و آن را چگونه و در چه مراحلی از تحقیقات آیندهپژوهی میتوان به کار برد.
واژگان کلیدی: تحلیل ذینفع، تحلیل بازیگر، روششناسی، آیندهپژوهی، تحلیل سیاست
نویسنده: علی زارع میرک آباد
۱. مقدمه
یکی از اهداف اصلی آیندهپژوهی شبکهسازی و مشارکت اجتماعی است و مشارکت عمومی به طور فزایندهای در ذات برنامهریزیهای بلندمدت و آیندهپژوهی مستتر است. همچنین تصمیمگیرندگان اهمیت درک این مسئله را تشخیص دادهاند که چه کسی تحت تأثیر تصمیمات و اقدامات اتخاذ شده توسط آنها قرار دارد و چه کسی قدرت تأثیرگذاری بر نتایج آنها (یعنی ذینفعان) را دارد (تعریف شده توسط فریمن، ۱۹۸۴). اگرچه این یک گام اولیه حیاتی در هر فعالیت مشارکتی است، اما در عمل اغلب بازیگران بر اساس یک مبنای سست و موقتی شناسایی و انتخاب میشوند. این مسئله امکان زیادی برای به حاشیه راندن گروههای مهم، منحرف ساختن نتایج و به خطر انداختن اعتبار بلندمدت و پشتیبانی از فرایند دارد. به این دلیل، علاقه به مجموعهای از روشها که میتوانند برای تحلیل بازیگر به کار روند، افزایش یافته است. ما تحلیل بازیگر را به صورت فرایندی تعریف میکنیم که: ۱) جنبههای یک پدیده اجتماعی و طبیعی را تعریف میکند که تحت تأثیر یک تصمیم یا اقدام قرار دارند؛ ۲) افراد، گروهها و سازمانهایی را شناسایی میکند که تحت تأثیر تصمیمات قرار داشته و یا میتوانند بر آن بخشهای پدیده تأثیر بگذارند (این مسئله میتواند شامل نهادها و نسلهای آینده باشد)؛ و ۳) اولویت این افراد و گروهها برای مشارکت در فرایند تصمیمگیری را مشخص مینماید. (رید و همکاران، ۲۰۰۹)
تحلیل بازیگر به طور فزایندهای با طیف وسیعی از سازمانها در بسیاری از زمینههای متفاوت شهرت یافته است و در رشتههای مختلف نظیر مدیریت کسبوکار، توسعه و مدیریت منابع طبیعی، مدیریت استراتژیک، مدیریت پروژه و … کاربردهای گستردهای دارد. امروزه سیاستگذاران، سازمانهای دولتی و غیردولتی، کسبوکارها و رسانهها از آن استفاده میکنند (فریدمن و مایلز، ۲۰۰۶). اما نکته قابلتوجهی که این موضوع را درخور تحقیق مینماید، غفلت محققان داخلی نسبت به مسئله تحلیل بازیگران میباشد. زیرا در شرایطی که با طیف گستردهای از روشهای تحلیل بازیگر مواجه هستیم و نویسندگانی نظیر دونالدسون و پرستون (۱۹۹۵) و استونی و وینستانلی (۲۰۰۱) معتقد به وجود ابهام گسترده در ادبیات تحلیل بازیگران به علت گستردگی آن هستند، جز مقالات محدود و انگشتشمار و آن هم گذرا در مقالات فارسیزبان به تحلیل بازیگران اشارهای نشده است. در نتیجه این امر اطلاعات بسیار کمی در رابطه با چگونگی، زمان و چرایی موثر بودن کارکرد آنها وجود دارد. بنابراین، هدف این مقاله، ارائه تحلیلی از تاریخچه و توسعه تحلیل بازیگر و بیان کارکردهای آن در حوزه کلان سیاستگذاری و به ویژه آیندهپژوهی میباشد.
- مبانی نظری پژوهش:
یک بازیگر (یا به تعبیری خاصتر ذینفع)، یک نهاد اجتماعی، یک شخص یا یک سازمان است که میتواند تصمیمی را گرفته یا در اتخاذ آن اعمال نفوذ کند. از این دیدگاه، مسائل سیاست و فرایندهای سیاست شامل بازیگران متعددی (طرفها) میشوند، زیرا معتقدیم که هیچ بازیگر منفردی وجود ندارد که بتواند به صورت یک جانبه راه حل مطلوبش را به دیگران تحمیل کند. بلکه به برخی از اشکال همکاری بین طرفها نیاز است؛ بازیگران به هم وابسته هستند. در چنین شرایطی، دانستن اینکه چه کسی “دیگران” است و درک اهداف و انگیزههای آنها برای مشارکت کردن یا نکردن، برای حل مسئله موفق حیاتی است. در ادامه به بررسی چرایی استفاده از تحلیل بازیگر، تعریف بازیگر، ضرورت و چارچوب های مطرح تحلیل بازیگر پرداخته خواهد شد.
۲٫۱- چرا تحلیل بازیگر؟
تحلیل بازیگر به صورتی که در این مقاله مورد بحث قرار گرفته است، ریشه در یک روش معروفتر به نام تحلیل ذینفع دارد. این روش عمدتاً برای حمایت از مدیریت پروژه و طراحی فعالیتها و همچنین توصیههای استراتژیک در بخش سازمانی بهکاررفته است (برای مثال به میتروف، ۱۹۸۳؛ فریمن،۱۹۸۴؛ مک آرتور، ۱۹۹۸ مراجعه نمایید). لذا قبل از شروع مراحل اصلی موجود در تحلیل بازیگر، تفکر درباره هدف تحلیل مفید است: اینکه بازیگر چیست و مفاهیم اصلی که برای توصیف رفتارشان در شبکههای سیاسی مورد نیاز است، چیست؟
در این مقاله بازیگر را به صورت یک نهاد اجتماعی، شخص یا سازمانی تعریف میکنیم که میتواند تصمیمی را گرفته یا در اتخاذ آن اعمال نفوذ نماید. به عبارت دیگر: بازیگران طرفهایی هستند که منافع خاصی در سیستم داشته و یا توانایی تأثیرگذاری بر سیستم را یا به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم دارا میباشند. توجه داشته باشید که ما از عبارت “بازیگر” استفاده کردهایم، نه “ذینفع”. در عمل، این عبارات اغلب به جای هم به کار می روند. با این حال، گاهی اوقات از عبارت ذینفع استفاده میشود تا به آن گروههایی اشاره کنند که یک منفعت، یا سهمی در فرایند تصمیمگیری دارند، اما ابزارهای نسبتاً کمی برای تأثیرگذاری بر تصمیمگیری یا سیستم دارند. معمولاً چنین ذینفعانی شامل گروههای منافع یا گروههای فشار میشوند و در برخی موارد، کل عموم یا بخش خاصی از عموم همچون خانوادههای فقیر، افراد یک گروه سنی خاص یا ذینفعان یک طرح رفاهی مشخص را شامل میشود.
۲٫۲- بازیگران چه کسانی یا چه چیزهایی هستند؟
بسیاری از تعاریف جدید ذینفعان از مقاله فریمن (۱۹۸۴) درباره نظریه ذینفعان ایجاد شدهاند، وی در مقاله خود بین افرادی که بر یک تصمیم یا اقدام تأثیرگذار هستند و یا تحت تأثیر آن قرار دارند، تمایز قائل میشوند که گاهی اوقات در ادبیات به آنها ذینفعان فعال یا منفعل گفته میشود. (گریمبل و ولراد،۱۹۹۷). با این حال، تاریخچه مفهوم بازیگران به قبل از کار فریمن میرسد (رولی، ۱۹۹۷). برخی نظریهها، یک تعریف محدودتر و ابزاریتر از بازیگران ارائه میدهند، آنها بازیگر را اینگونه تعریف میکنند که گروهها یا افرادی هستند که “بدون حمایت آنها، سازمان وجود نخواهد داشت” (بوویه، ۱۹۸۸: ۱۱۲)، درحالیکه تعاریف دیگر، یک دیدگاه گسترده و هنجاریتری را از بازیگران ارائه میدهند که بازیگر”هر چیزی است که به طور طبیعی رخ داده و تحت تأثیر عملکرد سازمانی قرار دارد”. ممکن است این تعریف شامل چیزهای زنده و غیر زنده، یا حتی سازههای روانی-احساسی باشد، همچون احترام به نسلهای گذشته یا رفاه نسلهای آینده (استاریک، ۱۹۹۵؛ هوباکک و ماوئرهوفر، ۲۰۰۸). به طور مشابه، چکلند (۱۹۸۱) پیشنهاد میکند که هرکسی که مسئلهای دارد باید راهحلی برای آن هم داشته باشد.
به طور مشابه و همگام، بحث شکل گرفته در تعریف ذینفع نیز تا حدودی به خاطر، تعریف این مسئله است که چه چیزی به سهم یک ذینفع مشروعیت میبخشد. اگرچه فریمن و مایلز (۲۰۰۲) اعتقاد دارند که بیشتر متون به توضیح مشروعیت ذینفعان میپردازند بدون اینکه توضیحی درباره تفاوت بین ذینفعان مشروع و نامشروع بدهند. فریدمن (۱۹۶۲) استدلال میکند که تنها وظیفه مدیران کسبوکار، به حداکثر رساندن سود برای سهامداران است و بنابراین نتیجه میگیرد که تنها سهامداران ذینفع مشروع سازمان میباشند.
۲٫۶- ضرورت استفاده از تحلیل بازیگر در سیاستگذاری
تحلیلگران سیاست مدتها سعی کردهاند تا درک کنند که چگونه اطلاعات، مؤسسات، تصمیمات و قدرت، برنامهها و سیاستهای کلان را با توجه به حضور گروههای بازیگر شکل میدهند. در ادبیات سیاستگذاری، تحلیل بازیگر به صورت فرایندی برای کسب اطلاعات درباره عوامل مرتبط دیده میشود تا رفتار، منافع، برنامهها و تأثیر آنها بر فرایندهای تصمیمگیری را درک کنند. تحلیل بازیگر به کار می رود تا به طور موثرتری جایگاه بازیگران مورد بررسی قرار گیرد، موجب پیادهسازی روشن تر تصمیمات یا اهداف شده و متن سیاست را درک کرده و امکانسنجی گزینههای سیاست آینده را بررسی نمایند (بروگا و وارواسووسکی، ۲۰۰۰).
اهمیت بهکارگیری تحلیل بازیگر در ابیات به خاطر پروژههایی است که به اندازه کافی پویایی ذینفعان را درک نکرده و در نتیجه شکست خوردهاند. در این زمینه، تحلیل بازیگر به دنبال فهم بهتر پویایی قدرت و ارتقا شفافیت و برابری تصمیمگیری در پروژههای است که تأثیر زیادی بر همه بازیگران دارد. به عنوان مثال، لیندنبرگ و کروسبی (۱۹۸۱) فهرستی از روشهایی را پیشنهاد میدهند که میتوانند به فرایند تصمیمگیری کمک کنند، بازیگران، میزان نفوذشان و منافع هر کدام را شناسایی نمایند، روابط بین بازیگران و توانایی بالقوه آنها برای ایجاد یک ائتلاف را مشخص نمایند. تحلیل بازیگر به طور گستردهای در پروژههای توسعه برای تقویت گروههایی نظیر زنان، مستضعفان و کسانی که از خدمات اجتماعی مناسب محروم هستند کاربرد دارد. (جانسون و همکاران، ۲۰۰۴). در این سطح غیاب تحلیل بازیگر، اغلب باعث شده که بازیگران (ذینفعان) قدرتمند تأثیر بیشتری بر نتایج تصمیمگیری داشته باشند تا گروههای مستحق تر؛ این مشکل در پروژههای توسعه بسیار مشهود است (چامبرز، ۱۹۹۷)
همچنین تحلیل بازیگر کمک میکند تا منافع متناقض بازیگران مختلف فهمیده و درک شود (فریدمن و مایلز، ۲۰۰۶؛ پرل و همکاران، ۲۰۰۷). به خاطر این مسئله، در حقیقت ممکن است فرایند تحلیل بازیگر موجب تشدید یا ایجاد تناقض شود. زیرا در برخی از موارد، برنامههای در سایه یا منافع پنهانی ممکن است موجب انحراف تحلیل شوند. گاس و همکارانش (۱۹۹۷) نگرانیهای را درباره مسئله عینیت پروژه بیان کردهاند، زیرا کسانی که تحلیل را انجام میدهند، آن را از یک دیدگاه خاص انجام میدهند یا اینکه نتایج خاصی را مدنظر دارند. (بریسون و همکاران، ۲۰۰۲؛ فراسر و هوباکک، ۲۰۰۷). این مسائل نشاندهنده اهمیت تحلیل بازیگر میباشد، که یک رویکرد سیستماتیک، حیاتی و حساس برای تحلیل بازیگر بسیار ضروری است.
۲٫۷- چارچوب مفهومی برای تحلیل بازیگر:
محققان زیادی بر این امر تاکید دارند که سیاستهای عمومی معموما درون شبکههایی ایجاد میشوند که در آنها بازیگران متعدد به طرقی کم و بیش سیستماتیک به هم مرتبط میباشند (کنیس و اشنایدر، ۱۹۹۱؛ رودز و مارش، ۱۹۹۲؛ کلیجن، ۱۹۹۷). با این حال، تنها مدنظر قرار دادن شبکههای سیاست، توان محدودی برای توضیح تغییرات سیاسی در اختیار میگذارد. برای برطرف شدن این نقیصه اکثر نظریهها حول سه بُعد اصلی با هم همگرا میشوند تا توضیح بهتری نسبت به رفتار بازیگران ارائه دهند، که عبارتاند از: برداشتها، ارزشها و منابع (میتروف، ۱۹۸۳؛ ساباتیر، ۱۹۸۸؛ جوبرت، ۱۹۸۹).
اگر در یک سادهسازی تا حدودی خام و اولیه، شبکه را در یک بُعد چهارم در نظر بگیریم، لذا هدف فرایند تحلیل بازیگر را میتوان به کمک ابعاد زیر محقق ساخت:
- شبکهها: “الگوهای کم و بیش ثابتی از روابط اجتماعی بین بازیگران به هم وابسته است که حول مسائل سیاست و یا برنامههای سیاست شکل میگیرد” (کلیجن، ۱۹۹۷، ۳۰).
- برداشتها: تصویری که بازیگران از دنیای اطرافشان دارند، یعنی هم از سایر بازیگران و هم از شبکهها و از ویژگیهای حقیقی یک مسئله سیاست دارند (بوتس و همکاران، ۲۰۰۰). همچنین ممکن است به این برداشتها، برچسب باورهای سببی، شناخت یا قالبهای ارجاع بخورد. در اینجا برداشتها تنها به نظریههای “بیطرف” درباره نحوه عملکرد جهان اشاره داشته و به باورهای هنجاری درباره خوبی یا مطلوب بودن اشاره نمیکنند. مورد آخر، تحت عنوان “ارزشها” مورد بحث قرار میگیرد.
- ارزشها: اینها مسیرهایی را ارائه میدهند که در آن بازیگران میخواهند حرکت کنند؛ آنها انگیزههای درونی بازیگران را توصیف میکنند. مفاهیم مرتبط همچون “هنجارها”، “منافع” و “اهداف”، در یک سطح انتزاعیتر عمل میکنند، درحالیکه “اهداف” ارزشها را در عبارات خاصتر بیان میکنند. “اولویتها” و “موقعیتها” ارزشها را به یک درجه (نسبی) اولویت در راهکارهای خاص یا نتایج سیاست تبدیل میکنند. متغیرها در این بُعد، ارتباط نزدیکی با برداشتهای بازیگران دارند (همچنین به ساباتیر، ۱۹۸۸، ۱۳۳-۱۳۱ مراجعه کنید).
- منابع: ابزارها یا وسایل عملی که بازیگران دارند تا اهدافشان را محقق سازند. منابع “چیزهایی هستند که بر آنها کنترل داشته و به آنها علاقه دارند”. منابع به بازیگران امکان میدهند تا بر جهان اطرافشان تأثیر بگذارند، از جمله سایر بازیگران، روابط و قوانین در یک شبکه. بدین ترتیب، منابع ارتباط نزدیکی با قدرت و نفوذ دارند.
۲٫۷- جایگاه تحلیل بازیگر در تعیین قلمرو یک پروژه آیندهپژوهی
برای آنکه بتوانیم به خوبی به اهمیت فرایند تحلیل بازیگر در پروژههای آیندهپژوهی اشاره نماییم، بهتر آن است که نشان دهیم از روش تحلیل بازیگر در چه گامهای از فرایند آیندهپژوهی میتوان استفاده کرد. برای تحقق این مهم در اینجا از مدل کینان و مایلز کمک گرفتهایم. لازم به توضیح است مدلهای متعدد آیندهپژوهی و چارچوبهای آیندهنگاری فناوری قابلیت نمایش این کارکردها را دارند، اما در اینجا به منظور کاربردی تر بودن و شفافیت بیشتر از مدل تعیین قلمرو بهره برده شد.
کینان[۱] و مایلز[۲] به فرآیند تعیین قلمرو[۳] در ابتدای یک پروژهی آیندهپژوهی و ضرورت انجام آن اشاره کردهاند و ابعادی که باید در این فرآیند در نظر گرفتهشده و تعیین شوند را به دو دستهی کلی تقسیم نمودهاند(مایلز و کینان، ۲۰۰۳):
- ابعاد محدودکننده[۴]: که معمولاً (و نه همیشه) از پیش تعیین شدهاند و تا حدود زیادی قابل بحث و مذاکره نمیباشند. این ابعاد در شکل ۱ در سمت چپ قرار دارند و عبارتند از: نقطه شروع، نتایج مورد انتظار، مخاطبان، محیط سیاستگذاری و فرهنگ اجتماعی- اقتصادی و منابع.
- ابعاد تنظیمشونده[۵]: در این دسته فضای بیشتری برای تغییر ابعاد وجود دارد و بهصورت دسته قبلی از پیش تعیینشده نمیباشند و میتوان آنها را متناسب با نظر مشارکتکنندگان در پروژه انتخاب نمود. این ابعاد که در شکل۱ در سمت راست قرار دارند عبارتند از: روشها، خروجیهای رسمی، سازمان و مدیریت پروژه، موضوعات یا بخشهای تحت پوشش، افق زمانی، مداخله سیاستی و نوع مشارکت.شکل۱: ابعاد یک پروژه آیندهپژوهی از نظر کینان و مایلز
شرح این ابعاد در جدول ۱ به طور خلاصه آورده شده است.
جدول۱: شرح ابعاد ارائه شده توسط کینان و مایلز
ابعاد پروژه | شرح | تحلیل بازیگر |
نقطهی شروع | آیندهپژوهی تقریباً در هر جایی که تصمیمگیری وجود داشته باشد، میتواند انجام گیرد: در سطح ملی، به وسیلهی سازمانهای بینالمللی و حتی در سطح یک شرکت. | |
محیط سیاستگذاری و فرهنگ اقتصادی اجتماعی | آیندهپژوهی در یک خلأ سیاسی، فناورانه یا اقتصادیـاجتماعی انجام نمیگیرد بلکه در یک بافت نهادی[۶] قرار دارد. چنین نهادهایی خود در یک محیط سیاستگذاری و درون یک فرهنگ اقتصادی اجتماعی قرار دارند. | |
مخاطبان | فرآیند آیندهپژوهی باید یک فرآیند مشارکتی باشد و ذینفعان مختلف در آن به ارائه دیدگاههای خود بپردازند. | x |
نتایج مورد انتظار | هدایت یک پروژه آیندهپژوهی برای دستیابی به نتایج مورد انتظار میباشد. نوع این نتایج وابسته به نوع سازمانها و جوامع درگیر فرآیند میباشد. | x |
منابع | منابع مورد نیاز برای انجام یک پروژه آیندهپژوهی عبارتند از منابع مالی، زمان، حمایت سیاسی، منابع انسانی، منابع زیرساختی و منابع فرهنگی. | |
موضوعات یا بخشهای تحت پوشش | از ابتدای پروژه آیندهپژوهی باید در نظر داشت که پوششدادن همهی بخشها یا موضوعات ممکن، غیرعملی است. این بدین معناست که انتخابهایی باید صورت گیرد. نحوهی انجام چنین انتخابی در پروژههای آیندهپژوهی به ندرت روشن و مشخص است. زمانی که تقاضا برای پوشش دادن تعداد حوزهها یا بخشهایی بیش از امکانات موجود وجود دارد، ناگزیر باید تصمیماتی مشکل اتخاذ شود. | x |
افق زمانی | در عمل، افق زمانی فعالیتهای آیندهپژوهی به طور قابل ملاحظهای متفاوت میباشد زیرا منظور از بلندمدت برحسب موضوع و فرهنگهای مختلف، تفاوت بسیاری دارد. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد افق زمانی به اهداف و جهتگیری پروژه آیندهپژوهی وابسته است. | |
روشها | هنگامیکه تصمیم به تفکر در مورد آینده گرفته میشود، دستیابی به یک فهم و درک از وضعیت گذشته و حال ضروری است. دستیابی به این فهم و درک میتواند از طریق روشهای مختلفی انجام پذیرد. | |
مشارکت | اینکه چه کسانی در آیندهپژوهی مشارکت کنند، مسئلهی اصلی مدیران پروژه است و بستگی به اهداف، جهتگیری پروژه، موضوعات یا بخشهای تحت پوشش و مخاطبان پروژه دارد. برخی پروژههای آیندهپژوهی با مشارکت تعداد افراد محدودی انجامیافته در صورتیکه برخی دیگر با مشارکت بسیار گستردهای همراه بودهاند. | x |
سازمان و مدیریت پروژه آیندهپژوهی | برای هر فعالیت آیندهپژوهی ضروری است که یک ساختار در نظر گرفته شود. این ساختار شامل تخصیص نقشها به گروههای کاری، پانلها، حامیان، آموزشدهندگان و… میباشد. | x |
خروجیهای رسمی | پروژههای آیندهپژوهی یا به دنبال تاکید بر خروجیها یا تاکید بر فرآیندها و یا در جستجوی روشی جهت ترکیب این دو میباشند. رویکردهای خروجیـ محور معمولاً به دنبال دستیابی به نتایج ملموس و محسوس مانند گزارشهای دربردارندهی یک سناریو، یک فهرست مهم از اولویتها یا … هستند. چنین رویکردهایی اغلب تعداد گروههای متخصص کمتری را شامل شده و از متدولوژی های بسیار رسمی برای استخراج و ترکیب عقاید متخصصان استفاده میکنند. رویکردهای فرآیندـ محور بیشتر متمرکز بر شبکهسازی بهتر و تبادل عقاید میان بازیگران هستند. | |
مداخله سیاستی | نحوهی پیگیری نتایج آیندهپژوهی معمولاً به وسیلهی مدیران پروژه که تمام فکر خود را به انجام صحیح فرآیند آیندهپژوهی مشغول میدارند، نادیده گرفته میشود. اگرچه انجام صحیح فرآیند آیندهپژوهی میتواند به افزایش احتمال موفقیت فعالیتها و اقدامات دنبال کنندهی نتایج منجر گردد، اما آگاهی از امکان انجام اقدامات از نظر سیاسی، باید از ابتدای پروژه، در نظر گرفته شود. | x |
همان طور که در جدول بالا مشاهده میگردد،از ۱۲ مراحل گانه تعیین حیطه پروژه در ۶ مرحله نیاز به شناخت صحیح از بازیگران، اهداف و منافع آنها میباشد. لذا چگونه میتوان بدون شناخت صحیح بازیگران انتظار نتایج صحیحی از تحلیل بازیگر داشت. به طور مثال آیا بدون شناخت بازیگران میتوان، هدفگذاری صحیحی انجام داد و یا اولویتها را مشخص نمود؟. موضوعات مورد بررسی را شناسایی کرد و سهم هر نهاد را در رسیدن به نتایج نشان داد؟ زیرا زمانی که تقاضا برای پوشش دادن تعداد حوزهها یا بخشهایی بیش از امکانات موجود وجود دارد، ناگزیر باید تصمیماتی مشکل اتخاذ شود و مسلماً این تصمیمات در گرو شناخت بازیگران موثرتر میباشد. همچنین شناخت سازمان و مدیریت پروژه آیندهپژوهی نیازمند شناخت بازیگران، نقشها و روابط آنها، قدرت و منافع هر بازیگر میباشد و اینها همه بخشی از نتایج روشهای تحلیل بازیگر است که بدون به کاری گیری آنها نمیتوانیم انتظار داشته باشیم به نتایج جامع و کاملی برسیم که مورد قبول همگان باشد.
۲٫۸- رویکردهای هنجاری در برابر ابزاری برای تحلیل بازیگر
تلاشهای زیادی انجام شده است تا رویکردهای متفاوت تحلیل بازیگر (ذینفع) را طبقهبندی کنند (به عنوان مثال، دونالدسون و پرستون، ۱۹۹۵؛ فریدمن و مایلز، ۲۰۰۶، ریید و همکاران، ۲۰۰۹، هرمانز و تیسن، ۲۰۰۸). شاید بارزترین تفاوت، تمایز میان رویکردهای هنجاری و ابزاری باشد. رویکرد سوم، تحلیل بازیگر توصیفی است که به ندرت به خاطر خودش انجام میشود، زیرا هدفی فراتر از توصیف رابطه بین یک پدیده خاص و ذینفعانش ندارد (دونالدسون و پرستون، ۱۹۹۵). با این حال، از آنجایی که تحلیلهای هنجاری و ابزاری نیازمند درکی از وضعیت فعلی امور هستند، لذا تحلیلهای توصیفی در حقیقت یک پیشنیاز اساسی برای تحلیلهای هنجاری و ابزاری به حساب میآیند.
بازیگر ذینفع هنجاری تحت تأثیر نظریه هابرماس درباره کنش ارتباطی است (هابرماس، ۱۹۸۴، ۱۹۸۷). هابرماس، “عقلانیت ارتباطی” را (مردم به دنبال دستیابی به درک مشترک و مشارکت برای حل یک مسئله مشترک بر مبنای بحث و توافق هستند) از “عقلانیت ابزاری” (هدف در کجا قرار دارد تا با واقعیت در حال تغییر کنترل شود) یا “عقلانیت استراتژیک” (هدف در کجا قرار دارد تا با حرکتهای استراتژیک به آن دست یافت) متمایز میسازد (جونکر و فوستر، ۲۰۰۲). روش سیستمهای نرم (چکلند، ۱۹۹۹) با نظریه هابرماس موافق است، زیرا این رویکرد بازیگرانی را مشخص میسازد که تشخیص میدهند با مسئله مشترکی مواجه هستند که نمیتوان با “تفکر سیستم سخت” آن را حل کرد و در نتیجه درباره اهداف متناقض و دیدگاههای متفاوتشان مذاکره میکنند تا درباره کنش به توافق اجمالی برسند (چکلند، ۱۹۹۹؛ رولینگ، ۱۹۹۶). بنابراین درک دیدگاههای متفاوت بازیگران حائز اهمیت است. بدین طریق، تحلیل بازیگر میتواند یک رویکرد “سازنده” برای مشارکت بازیگر را تسهیل بخشد، که دیدگاههای متعدد از “حقیقت” را تشخیص میدهد، که در آنها “واقعیت” به صورت اجتماعی ساخته میشود.
سرانجام، باید اشاره کرد که توجیهات هنجاری برای تحلیل بازیگر ممکن است که به نتایج ابزاری منجر شود. مبنای هنجاری حاکی از آن است که بازیگران باید در فرایندهای تصمیمگیری مشارکت کرده و در نتیجه احساس مالکیت بر این فرایندها را داشته باشند. با انجام این کار، ممکن است تحلیل بازیگر به صورت یک هدف ابزاری عمل کند که به توسعه روابط و اعتماد و درک متقابل میان شرکتکنندگان منجر شود. این رویکرد موجب ایجاد تغییراتی در نگرش و رفتار محققان میشود، ممکن است موجب شود که گروههای مختلفی از بازیگران بالقوه با منافع متناقض از دیدگاههای مشروع یکدیگر آگاهی پیدا کرده و راهکارهای جدیدی را به طور مشارکتی توسعه دهند. (متیوس، ۱۹۹۴؛ فورستر، ۱۹۹۹).
۲٫۹- گامهای کلان تحلیل بازیگر
اگرچه روشهای مختلف تحلیل بازیگر گامهای متفاوتی را دارند، اما به طور کلی میتوان به قدمهایی اشاره کرد که در هر تحلیل که نیازمند شناسایی بازیگران (ذینفعان) است باید طی شود. هرمانز و دیگران (۲۰۱۰) به شش گام در تحلیل بازیگر اشاره میکند، که شامل موارد زیر میباشد:
- تدوین مسئله به صورت یک نقطه آغاز
- تهیه فهرستی از بازیگران
- نمایش ساختار رسمی: وظایف رسمی، قدرت و روابط بازیگران و قوانین جاری
- تعیین منافع، اهداف و برداشت بازیگران از مسئله
- ترسیم وابستگیهای درونی بین بازیگران با ایجاد فهرستهایی از منابع و درگیری بازیگران با مسئله
- تعیین پیامدهای این یافتهها با توجه به ساختار مسئله.
ریید و همکاران (۲۰۰۹) نیز فرایندی شامل سه مرحله و شش گام را به طور ساده و خلاصه بیان میدارد که معمولاً از طریق آنها یک تحلیل بازیگر انجام میشود. لازم است که تحلیل بازیگر با درک متنی که در آن اجرا میشود، آغاز شود (مرحله ۱). بسیاری از تحلیلهای بازیگر، از همان ابتدا، تمرکز مشخصی دارند، مثلاً وقتی که شناسایی میکنند چه کسی باید در یک سیاست خاص یا فرایند تصمیمگیری دخالت داشته باشد. با این حال، وقتی که مرز و تمرکز موضوع از قبل مشخص نیست، لازم است که تمرکز روشنی با سیستم مشخصی از مرزها برای تحلیل بازیگر ایجاد شود (گامهای ۱و ۲). تنها در چنین متن مشخصی است که میتوان کسانی را که تحت تأثیر تصمیمات مربوط به موضوعات تحت بررسی هستند و یا آنهایی که بر دیگران تأثیرگذار هستند را مشخص نمود (مرحله ۲، گام ۱). با این وجود، رویکردهای مشارکتی برای تحلیل بازیگر نیازمند مداخله بازیگران در شناسایی تمرکز و مرزها است و نیازمند یک رویکرد تکراری میباشد (بازخورد متقابل بین مرحله اول و دوم مدل در شکل ۲٫ اما زمانی که محققین از قبل دانش جامعی درباره پدیده مورد بررسی دارند، ممکن است مشارکت بازیگران در گام شناخت بازیگران، ضروری نباشد. در واقع، مثالهای زیادی از رویکردهای غیر مشارکتی تحلیل بازیگر در متون وجود دارد (مثلاً کلارکسون، ۱۹۹۵؛ میچل و همکاران، ۱۹۹۷؛ فرومن، ۱۹۹۹).
شکل ۲: نمایش شماتیک گامهای روش شناسی کلیدی مورد نیاز برای تحلیل بازیگران.
۲٫۱۰- تحلیل بازیگران چه کسانی را در بر میگیرد؟
اگر مرزهای پدیده به طور واضح تعریف شوند، در آن صورت بازیگران را میتوان نسبتاً به آسانی شناسایی کرد. با این حال، ریسکی وجود دارد که ممکن است برخی از بازیگران به طور تصادفی حذف شوند و در نتیجه تمام بازیگران مربوطه یک پدیده شناسایی نشوند (کلارکسون، ۱۹۹۵). از سوی دیگر، اغلب امکانپذیر نیست که تمام بازیگران را در بر بگیرند و باید معیاری را برای توقف فرایند شناسایی بازیگران در نظر گرفت. (کلارک و کلگ، ۱۹۹۸).
اصولاً ذینفعان (بازیگران)، بر اساس سهمی که در پدیده تحت بررسی دارد، شناسایی میشوند. اگر چه میتوان روشهای دیگری را مبنای انتخاب بازیگران در نظر گرفت، با این حال بدون دانستن این موضوع، دشوار است بفهمیم که کدام بازیگران باید در شناسایی تمرکز شرکت داشته باشند (دوگیل و همکاران، ۲۰۰۶؛ پرل و همکاران، ۲۰۰۸). در نتیجه، مبنای انتخاب معمولاً به یک نحو از بالا به پایین توسط محققان شناسایی میشود که منافع آنها را منعکس میسازد، که ممکن است منافع بازیگران را منعکس نسازد (کلارکسون،۱۹۹۵؛ وارواسووسزکی و بروگا، ۲۰۰۰). برای پرداختن به این موضوع، دوگیل و همکارانش (۲۰۰۶) و پرل و همکارانش (۲۰۰۸) یک فرایند تکراری را پیشنهاد کردند که متشکل از مصاحبه، گروههای کانونی، و مصاحبهها میشود تا سازمانها، مداخلات یا موضوعات تحت بررسی را شناسایی کرده و سپس ذینفعان را تعیین کنند. چوالیر و باکلز (۲۰۰۸) فهرستی از روشهای شناسایی بازیگران را معرفی میکنند، که شامل این موارد میشود: شناسایی توسط کارشناسان یا سایر بازیگران؛ خود گزینی (در پاسخ به تبلیغات یا اطلاعیهها)؛ از طریق سوابق مکتوب یا دادههای سرشماری که ممکن است اطلاعاتی را برای دستهبندیها بر اساس سن، جنسیت، مذهب و محل سکونت ارائه دهند؛ از طریق کاربریهای شفاهی یا مکتوب رویدادهای اصلی (شناسایی افرادی که دخیل بودند)؛ یا استفاده از فهرستی از دستههای بازیگران احتمالی. زمانی که گروهبندی شدند (به عنوان مثال، با استفاده از تکنیکهای مرتبسازی کارت که در زیر توصیف شده است)، چوالیر و باکلز (۲۰۰۸) جایگزینی بازیگران در نمودار رنگینکمان را پیشنهاد میکنند که آنها را طبق درجهای که میتوانند بر یک مسئله یا اقدام تأثیرگذار باشند یا تحت تأثیر قرار بگیرند، دستهبندی میکنند (شکل ۳).
اینکه چه کسی شامل است و چه کسی حذف شده است به روش بهکاررفته برای شناسایی بازیگران و هدف تحلیل بستگی دارد. این مسئله مهم است، زیرا بر “چه کسی و چه چیزی واقعاً مدنظر قرار دارد”، تأثیر میگذارد (میچل و همکاران، ۱۹۹۷). لویس (۱۹۹۱) در زمینههای اخلاقی بیان میکند که حداقل برای آغاز یک چشمانداز فراگیر و در سطح عملی، جمعگرایی هم حائز اهمیت است، زیرا ظرفیت یک سیاست، طرح، یا پروژه برای پاسخگویی به اهدافش ممکن است به شمول تمام بازیگران مناسب بستگی داشته باشد (بریسون و برومیلی، ۱۹۹۳؛ تاچمن، ۱۹۸۴). با نگاهی جامعتر، اگر نگرانی اصلی تحلیل بازیگر (ذینفع)، توزیع برابر هزینهها و منافع یک پروژه باشد (به عنوان مثال در طرحریزی پروژه و پیادهسازی آن)، ممکن است لازم باشد که تمام بازیگران شامل شوند (گریمبل و همکاران، ۱۹۹۵). وقتی منفعت اصلی، کارایی یک پروژه یا سازمان باشد (به عنوان مثال در یک متن مدیریتی)، تنها آن دسته از بازیگرانی که به احتمال زیاد بر کارکرد پروژه یا سازمان تأثیرگذار هستند، با منافع، منابع و نفوذشان به طور عادی مدنظر قرار میگیرد (گریمبل و همکاران، ۱۹۹۵). در هر دو مورد، تحلیل بازیگر را میتوان با تمایز و دستهبندی بازیگران بهبود بخشید. طیفی از روشها برای انجام این کار ایجاد شدهاند، که در بخش بعدی درباره آنها بحث خواهد شد.
شکل ۳٫ نمودار رنگی کمان برای دستهبندی بازیگران (از: چوالیر و باکلز، ۲۰۰۸).
۲٫۱۱- روشهایی برای تحلیل بازیگر
روشهای متعددی برای تحلیل بازیگر وجود دارند. در عمل، اکثراً از رویکردهای تحلیل بازیگر ریشه در متون مدیریت استراتژیک دارند (به عنوان مثال به میتروف، ۱۹۸۳؛فریمن، ۱۹۸۴؛ گرمیبل و چان، ۱۹۹۵؛ بریسون، ۲۰۰۴ مراجعه نمایید). شهرت روشهای تحلیل بازیگر با این حقیقت بیان میشود که استفاده از آنها نسبتاً آسان بوده و میتوانند در طیف گستردهای از موقعیتها به کار روند. به علاوه، این روشها از انعطافپذیری کافی برخوردارند تا طیف وسیعی از ابعاد مفهومی را پوشش دهند. همچنین این ویژگیها موجب میشوند که روشها تحلیل بازیگر برای بررسی یک مسئله ابتدایی بسیار مفید باشند. بنابراین، آنها مبنایی را برای رویکرد تحلیل بازیگر ارائه میدهند که در این بخش توصیف شده است.
اینکه در عمل چه روشی برای تحلیلگران سیاست مناسب است، به شرایط مسئله بستگی دارد، ازجمله این شرایط میتوان به کیفیت تحلیلی، تمرکز روش، ابعاد و مفاهیمی که پوشش میدهد، جایگاه خروجیهای تحلیل بازیگر در مجموعه بزرگتری از فعالیتهای تحلیل سیاست، زمان پروژه و مهارتهای موجود، و غیره اشاره کرد. در نتیجه ویژگیهای یک روش تحلیل بازیگر باید مطابق با نیازها و محدودیتهایی باشد که نشأت گرفته از موقعیتی است که در آن تحلیلگران سیاست خودشان را مییابند.
در ادامه به معرفی تعدادی از نوع شناسیهای موجود برای تحلیل بازیگر (ذینفع) پرداخته میشود، زیرا به زعم نویسنده این رویکرد باعث معرفی حداکثری روشها خواهد شد. لازم به توضیح است دستهبندیهای مختلفی در این زمینه وجود دارد، نظیر کار دریزک و برجیکیان (۱۹۹۳) که روشهای تحلیل بازیگران را به دو دسته “دستهبندی تحلیلی” یعنی از بالا به پایین؛ و”روشهای بازسازی” یعنی از پایین به بالا تقسیمبندی مینماید. همچنین دستهبندیهای ریید و همکاران (۲۰۰۹)، هرمانز و تیسن (۲۰۰۸) و هرمانز و همکاران (۲۰۱۰) که در ادامه خواهند آمد.
۲٫۱۱٫۱- نوع شناسی روشهای تحلیل ذینفع بر اساس نظر ریید و همکاران (۲۰۰۹)
ریید و همکاران (۲۰۰۹) در نوع شناسی خود روشها را بر اساس معیارهایی نظیر منطق، نوع کارکرد و … تقسیمبندی مینماید، این روشها میتوانند به شناخت بهتر و انتخاب دقیق تر روشهای تحلیل بازیگر در شرایط مختلف منجر شوند (شکل۴). این روشها را میتوان بر اساس دستههای ۱) شناسایی ذینفعان؛ ۲) تمایز و دستهبندی ذینفعان؛ و ۳) بررسی روابط بین ذینفعان تقسیمبندی نمود.
شکل ۴٫ نمایش شماتیک منطق، نوع شناسی و روشها برای تحلیل ذینفع ریید و همکاران (۲۰۰۹)
۲٫۱۱٫۲- نوع شناسی روشهای تحلیل بازیگر بر اساس نظر هرمانز و دیگران (۲۰۰۹)
هرمانز و دیگران (۲۰۰۹) نیز یک دستهبندی از روشهای تحلیل بازیگر برای حوزه سیاستگذاری پیشنهاد میدهد، او در کتاب خود به ۱۳روش میپردازد و آنها را در ۷ دسته قرار میدهد. این دستهبندیهای عبارتاند از:
- دسته تحلیل شبکه (تحلیل شبه اجتماعی، تحلیل ذینفع)،
- روشهای تحلیل بازیگر (تحلیل ذینفع)،
- مدلهای نظریه بازیها (تحلیل ابر بازی، تحلیل فوق بازی)،
- تحلیل رفتار متقابل (مدلهای تحلیل رفتار متقابل، مدلهای تبادل رای)،
- تحلیل گفتمان (تحلیل استدلالی، تحلیل سیاست روایی، روششناسی Q)،
- نگاشت شناختی (مصاحبههای شخصی Q، تحلیل شبکه بازیگر پویا (DANA))،
- استخراج اولویت (روشAHP)برای تحلیل بازیگر اشاره میکند.
۲٫۱۱٫۳- نوع شناسی روشهای تحلیل بازیگر بر اساس نظر
با این وجود، کاملترین دستهبندی را هرمانز و تیسن (۲۰۰۸) بیان میدارد. او در تحقیق خود بر اساس دستهبندی شبکهها، برداشتها، ارزشها و منابع روشهای تحلیل بازیگر را با به چهار دسته کلی تقسیم میکند.
هرمانز و تیسن (۲۰۰۸) در روششناسی خود یک سری مقتضیات را به طور خلاصه ارائه میدهد که روشهای تحلیل بازیگر باید آنها را برآورده سازند. روشهای تحلیل بازیگر باید:
- بینشی را برای ویژگیهای بازیگران چندگانه درگیر ارائه دهند؛
- بر یک یا چند بُعد فرایندهای سیاست چند بازیگری (شبکهها، ارزشها، برداشتها، منابع) تمرکز کنند؛
- فعالیتهای تحلیلی خاصی را توصیف کنند، بدین معنا که روشها یا کاربردهای گذشته را به طور مفصل توصیف میکنند تا به فرد اجازه دهند تا کاربردشان را بازسازی نمایند؛
- استفاده عملی برای تحلیل نقش بازیگران در سیاستگذاری دنیای واقعی را ثابت کردهاند؛
- تابع بررسی علمی بودهاند، که با انتشارات علمی مرور شده همکار برای توسعه و یا استفاده روش توضیح داده میشود.
هرمانز و تیسن (۲۰۰۸) با مروری بر متون تحلیل سیاست و پژوهش عملیاتی، هجده روش را شناسایی کرده است، که به طور رضایت بخشی این مقتضیات را امتیازبندی میکنند. اگر چه تحقیق او کاستیهای نیز دارد، اما میتوان اطمینان داشت که چهار بُعد اصلی از فرایندهای چند بازیگری را پوشش داده و شامل روشهایی از حوزههای نظری مختلف میباشد.
جدول ۲٫ روشهای متمرکز بر سطح شبکه و ارزشها
روش | ساختار | آنچه که فرض میکند وجود دارد | نمایش مدل | کاری که انجام میدهد | اطلاعات ضروری | منبع اطلاعات |
شبکهها | ||||||
تحلیل شبکه: سیاستگذاری به صورت فرایندی که تحت تأثیر ساختار شبکه قرار دارد | ||||||
تحلیل شبکه اجتماعی (کنیس و اشنایدر، ۱۹۹۱؛ اسکات، ۲۰۰۰) | ویژگیهای رابطهای شبکههای بازیگر | بازیگران و روابط بین آنها | نمودارهای رابطهای با بازیگران به صورت گرهها، روابط به صورت یالها | بیانگر ساختار شبکه با استفاده از نمونههای تصویری و تحلیل آماری روابط
|
دادههای رابطهای: مسیر، تناوب و شدت روابط بین بازیگران | بررسیها و مصاحبهها، سوابق تاریخی |
تحلیل پیکربندی (ترمیر، ۱۹۹۳) | مباحث مابین گروههای بازیگران، تغییر در طی زمان | بازیگران، تعاریف حقیقتی، قوانین و الگوهای تعامل | مقیاس بندی چندبعدی برای نمایش تصویر پیکربندیهای بازیگران | ارتباط تشابهات در تعاریف حقیقت به تناوب و شدت تعاملات | دادههای تاریخی و رابطهای در تعاملات بین بازیگران و تعاریف حقیقت | اسناد خط مشی (سیاست)، مصاحبه با نمایندگان بازیگران |
ارزشها | ||||||
استخراج اولویت: سیاستگذاری به صورت انتخاب گزینههای ارجح | ||||||
AHP، ارزیابی چند ویژگی، …. (ساعتی، ۱۹۹۰؛ آناندا، ۲۰۰۷؛ غیره) | سلسله مراتب ویژگیها و گزینههای مختلف | بازیگران، اهداف و اولویتها، گزینههای شکلدهنده ویژگیهای مختلف | سلسلهمراتب و ماتریسها، نشاندهنده رتبهبندی ویژگیها و گزینهها | ایجاد سلسلهمراتب عناصر یا نوع مدل کاربرد با رتبهبندی ویژگیها و گزینهها | دیدگاه بازیگران درباره گزینهها، ویژگیها و رتبهبندی آنها | اسناد/ مصاحبه برای ساخت مسئله؛ پرسشنامه برای رتبهبندی توسط بازیگران |
بنابراین، وی چارچوبی را برای روشهای پژوهش عملیاتی اتخاذ کرده است که توسط مینگرز (۲۰۰۳) ایجاد شدهاند تا روشهای منتخب تحلیل بازیگر را بیشتر توصیف کنند. این چارچوب، روشها را از لحاظ هدف و کاربرد مفروضشان (ارزششناسی)، مفاهیم اصلی و روابط سببی که یک روش آنها را موجود فرض میکند (هستیشناسی) توصیف میکند؛ و شکلهای دانش و خلق دانشی را یک روش استفاده میکند و نوع نمونههایی را که برای نشان دادن اطلاعات از منابع مختلف به کار می روند (معرفتشناسی) را توضیح میدهد. جدول (۲،۳و۴) با استفاده از این چارچوب ایجاد شدهاند. هرکدام، زیرمجموعهای از روشهای شناسایی شده تحلیل بازیگر را بر مبنای تمرکز اصلیشان روی یکی از چهار بُعد توصیف میکند: شبکهها، ارزشها، برداشتها، و منابع. مرور ارائه شده در این جدولها را میتوان به کار برد تا مقایسه روشها را ممکن ساخته و به تحلیلگران سیاست کمک کنند تا تصمیم بگیرند که کدام روشها از همه بهتر، شرایط و نیازهای خاصشان را برآورده میسازند.
جدول ۳٫ روشهای متمرکز بر منابع بازیگران
روش | ساختار | آنچه که فرض میکند وجود دارد | نمایش مدل | کاری که انجام میدهد | اطلاعات ضروری | منبع اطلاعات |
تحلیل بازیگران: سیاستگذاری به صورت فرایندی که تحت تأثیر بازیگران خارجی قرار دارد | ||||||
تحلیل ذینفعان (فریمن، ۱۹۸۴؛ بریسون، ۲۰۰۴) | محیط ذینفع، برای ارزیابی پتانسیل مشارکتی و تهدید کارشکنی | ذینفعان با تأثیر بر موفقیت پروژه و نفع در نتایج آن | جدولها و ماتریسها برای طبقهبندی ذینفعان و استراتژیهای مشارکت | گردآوری و ساختار اطلاعات درباره ذینفعان که به استراتژیهای مشارکت خاص برای هر گروه منجر میشود | ذینفعان، تأثیر و نفوذ آنها، طیفی از سایر موضوعات در چک لیست | اطلاعات کلیدی، اسناد، و گاهی اوقات مصاحبه با ذینفعان |
تحلیل تضاد: سیاستگذاری به صورت یک بازی غیر مشارکتی | ||||||
تحلیل گزینهها (هووارد، ۱۹۷۱، ۱۹۸۹) | “بازی” سیاست برای شناسایی تناقضات، کنترل، زمینههایی برای چانهزنی | بازیگران با علایق متفاوت و گزینههایی برای اعمال کنترل بر موضوعات مورد علاقه | تحلیل جداول گزینهها، نمایش بازیگران، گزینهها و اولویتهای آنها | شناسایی و ساختار بازیگران، گزینههای آنها برای اعمال کنترل و اولویتها | بازیگران دخیل در موضوعات، گزینههای آنها برای نفوذ در نتایج و اولویتها | اسناد سیاست و مصاحبه با بازیگران یا اشخاص آگاه |
تحلیل ابربازی (هووراد، ۱۹۷۱؛ فراسر و هیپل، ۱۹۸۴) | “بازی” سیاست برای شناسایی نتایج ثابت و استراتژیهایی برای مذاکره و ایجاد ائتلاف | بازیگران با گزینههای متفاوت برای اعمال کنترل بر موضوعات مورد علاقه و اولویتها برای نتایج خاص (موقعیتها) | ماتریسهای بازی و نقشههای استراتژیک، نشاندهنده کنترل و اولویت بازیگران و ثبات نتایج | شناسایی و ساختار بازیگران، گزینههای آنها، نتایج ممکن و اولویتها؛ ارزیابی ثبات نتایج از لحاظ ریاضی | بازیگران، گزینههایشان و اولویتهای ترتیبی برای تمام نتایج ممکن | اسناد سیاست و مصاحبه با بازیگران یا اشخاص آگاه |
مدل گراف برای رفع تعارض (فانگ و همکاران، ۱۹۹۳) | “بازی” سیاست و اثرات استراتژیهای متفاوت مدیریت ریسک | بازیگران با گزینههای متفاوت و موقعیتهای مختلف،در مواجهه با عدم اطمینان | ماتریسهای بازی و نقشههای استراتژیک، نشاندهنده کنترل و اولویت بازیگران و ثبات نتایج | شناسایی و ساختار بازیگران، گزینهها، استراتژیهای ریسک و اولویتها؛ ارزیابی ثبات نتایج از لحاظ ریاضی | بازیگران، گزینههایشان، استراتژیهای ریسک و اولویتهای ترتیبی برای تمام نتایج ممکن | اسناد سیاست و مصاحبه با بازیگران یا اشخاص آگاه |
تحلیل فرا بازی (بنت و همکاران، ۱۹۸۹) | “بازی” سیاست و نقش اطلاعات (سوء) و شگفتی استراتژیک | بازیگران با برداشتهای متفاوت درباره علایق، گزینهها و نتایج احتمالی یکدیگر | ماتریسهای بازی و نقشههای استراتژیک، به صورتی که هر کدام از بازیگران درک میکنند | شناسایی و ساختار برداشت بازیگران از تناقض (مشابه GMCR، برای یکدیگر) | دیدگاه بازیگران درباره اینکه چه کسی دخالت دارد، گزینهها، اولویتها و نتایج آنها | اسناد سیاست و مصاحبه با بازیگران یا اشخاص آگاه |
نظریه دراما (و تحلیل مقابله) (بنت و همکاران، ۲۰۰۱) | یک سری بازیها و وضعیتهای دشوار که موجب تبدیل این بازیها میشوند | ارتباط شخصیتها با اولویتهای دخیل، کارتها، موقعیتها و عقبنشینی، مواجهه با وضعیتهای دشوار | جداول کارت، نشاندهنده موقعیتهای بازیگران و آینده تهدیدآمیز | شناسایی و ساختار بازیگران و بازیها (شخصیتها و بخشها)، و شناسایی وضعیتهای دشوار | بازیگران دخیل در موضوعات، گزینههای آنها برای تأثیر در نتایج و اولویتها | اسناد سیاست و مصاحبه با بازیگران یا اشخاص آگاه |
مدل سودمندی مورد انتظار (به تامسون و همکاران، ۲۰۰۳ مراجعه کنید) | موقعیت طرفین در تناقضات، برای پیشبینی رفتار بازیگران و نتایج تناقضات | بازیگرانی که تحت تأثیر سودمندی مورد انتظار و نگرشهای ریسک قرار داشته و موقعیتهای سیاست یکدیگر را به چالش میکشند | درختهای تصمیمگیری که چالشها را برای موقعیتهای بازیگران به تصویر میکشند و سودمندی مورد انتظار آنها از پذیرش یا دادن آن | ارزیابی و ساختار موقعیتهای سیاست و قدرت بازیگران، و همچنین منافع و پشتیبانی از سوی دیگران | منافع، قدرت و موقعیتهای طرفین در تناقض | اسناد سیاست و مصاحبه با بازیگران یا اشخاص دانا |
تحلیل متقابل: سیاستگذاری به صورت چانهزنی سیاسی | ||||||
نمونههای فرایند متقابل (کولمن، ۱۹۹۰؛ تیمرمانز، ۲۰۰۴) | پتانسیل برای تبادل کنترل بین بازیگران متفاوت در یک فرایند سیاست | بازیگرانی با علاقمندی به موضوعات و کنترل (مشاهدهشده) بر آن موضوعات | ماتریسهای نشاندهنده منافع و کنترل؛ گرافهای نشاندهنده وابستگیهای بین بازیگران | ارزیابی وابستگیهای بازیگران، بادیهای برنجی منافع و کنترل بر موضوعات | علاقمندی به موضوعات بازیگران؛ کنترل بر موضوعات بازیگران؛ وابستگیهای درک شده | مصاحبه یا جلسات تعاملی با بازیگران دخیل در موضوعات مورد علاقه |
مدلهای تبادل رای (استاکمن، ۱۹۹۴؛ تامسون و همکاران، ۲۰۰۳) | موقعیتهای سیاست بازیگران، برای پیشبینی تغییرات در موقعیتها و نتایج تصمیمگیری دستهجمعی | بازیگرانی با موقعیتهای سیاست متفاوت، برجستگی و قدرت رای دادن درباره موضوعات مورد علاقه، دخیل در تبادل متقابل منافع موقعیتهای سیاست | فهرست مبادلات بالقوه بین جفتهای بازیگران | ارزیابی نفوذ بازیگران در تصمیمات خاص و پیشبینی نتایج از طریق مدلهای جبری مبادلات بالقوه | موقعیتهای سیاست بازیگران (اولویتهای گزینهها)؛ برجستگی، توانایی نفوذ در تصمیمگیریها | مصاحبه با مطلعین کلیدی |
مدلهای دسترسی پویا (استاکمن و زگلینک، ۱۹۹۶) | دسترسی به روابط و پیامدهای آنها برای نتایج تصمیمات | شبکههای بازیگرانی با اولویتها، منابع و دسترسی (مشاهدهشده) به تصمیمگیرندگانی که در رای گیری نهایی شرکت دارند | گرافهای نشاندهنده دسترسی روابط بین بازیگران؛ ماتریسهای نتیجه بر اساس قوانین متفاوت برای رفتار بازیگران | توضیح استقرار و تغییرات در دسترسی روابط، و ارزیابی نفوذ دسترسی روابط در نتایج تصمیمات | اولویتهای بازیگران، قدرت رای گیری، دسترسی به تصمیمگیرندگان، قوانین بازیگران و تخمین پذیرش درخواستهای دسترسی | مصاحبه با کارشناسان یا نمایندگان بازیگران |
جدول ۴٫ روشهای متمرکز بر برداشت بازیگران
روش | ساختار | آنچه که فرض میکند وجود دارد | نمایش مدل | کاری که انجام میدهد | اطلاعات ضروری | منبع اطلاعات |
تحلیل بحث: سیاستگذاری به صورت استدلالهای تبادل | ||||||
تحلیل استدلالی (تولمین، ۱۹۵۸؛ میتروف، ۱۹۸۳، فصل ۸) | زنجیرههای متفاوتی از استدلال بهکاررفته در بحث سیاست و ارزشهای اساسی و فرضیات | یک بحث سیاسی شفاف و نسبتاً باز با میزان مشخصی از منطق | زنجیرههای استدلال، متشکل از زمینه، ادعا، تضمین، حمایت، تکذیب، چگونگی | بهکارگیری یک نسخه انطباقی از منطق رسمی برای استدلال ساختار بهکاررفته در بحثهای سیاسی | استدلال بهکاررفته در بحثهای سیاسی | اسناد سیاسی، نسخههایی از جلسات، مصاحبه با طرفین در بحث |
تحلیل سیاست روایی (روئه، ۱۹۹۴؛ ون اتن،۱۹۹۹) | مخالفت دیدگاههای مسائل بحثبرانگیز و ابر روایتهای ممکن برای تدوین مجدد آن مسائل | یک بحث سیاسی شفاف و نسبتاً باز درباره یک موضوع به شدت بحثبرانگیز | روایتهایی که قضاوتهایی را درباره نقشهای بازیگران بیان میکنند؛ مسائل/ بیعدالتیها؛ ابزارها و غیره | نشاندهنده موقعیتهای متفاوت در بحثهای سیاسی به صورت روایت و مقایسه آنها با ساختار ابر روایی | دیدگاههای بازیگران درباره موضوعات بحثبرانگیز | اسناد سیاسی، نسخههایی از جلسات، مقالات خبری، مصاحبههایی با طرفین بحث، |
روششناسی Q (مک کئون و توماس، ۱۹۸۸) | گروههایی از بازیگران با دیدگاههای مشترک و مبنای اساسی آنها | همانند بالا + گروههایی از بازیگران با دیدگاههای مشابه | دستههای Q، نظرات درباره مجموعههای نماینده بیانیهها | استفاده از تحلیل عامل آماری برای انطباق دیدگاههای افراد بر اساس نمونهای از بیانیهها | نمونهای از بیانیهها نشاندهنده بحثهای سیاسی و نظریات بازیگران درباره بیانیهها | همانند بالا + بررسیهایی با بازیگران برای یافتن نظراتشان درباره بیانیهها |
نگاشت شناختی: سیاستگذاری به صورت حل مسئله | ||||||
مقایسه نگاشتهای سببی (جنکینز، ۱۹۹۴) | برداشتهای بازیگران برای دیدن پیچیدگیها و تفاوتها و توضیح استراتژیهای متفاوت | بازیگرانی با باورهایی درباره عوامل مهم و روابط سببیشان | نگاشتهای سببی کدگذاری شده بازیگران، متشکل از عوامل و روابط سببی | سازه نگاشتهای شناختی (کدگذاری شده) برای هر بازیگر | دیدگاههای بازیگران درباره مسائل سیاسی و علیت مفروض | جلسات مصاحبه برای مصاحبههای نیمه ساختار یافته با بازیگران اصلی |
تحلیل شبکه بازیگر پویا (DANA) (بوتس و همکاران، ۲۰۰۰) | برداشتهای بازیگران برای ممکن ساختن تحلیل قیاسی توافق، تناقض، پتانسیل حل مسئله و غیره | بازیگرانی با باورهای فردی درباره عوامل مهم، روابط سببی، اهداف و دستگاههای سیاسی | نگاشتهای سببی بازیگران: فرضیات آنها درباره اهداف اصلی، ابزارها، عوامل و روابط سببی | نشاندهنده برداشت بازیگر: فرضیاتی درباره عوامل اصلی، دستگاهها و علیت | فرضیات بازیگران درباره حقایق، پیوندها و اهداف در رابطه با مسائل سیاسی | اسناد، اما ترجیحاً مصاحبهها یا جلسات کاری مشارکتی |
۳- نتیجهگیری:
همانطور که پیشتر اشاره شد، بسیار سادهانگارانه است که گمان کنیم تنها یک گروه در طراحی برنامههای کلان حضور و تأثیر دارند. اگر تنها یک فرد دخیل حل مسئله باشد به راحتی میتوانست راهحلی پیدا کند، اما در واقعیت چنین حالتهایی به ندرت بروز پیدا میکند. در پرداختن به این چالش، درکی از ویژگیهای چند بازیگری که اکثر فرایندهای سیاستگذاری را پیچیده میسازد، ضروری است. روشهای مختلفی وجود دارند که میتوانند به تحلیلگران سیاست کمک کنند تا فرایندهای سیاست چند بازیگری را درک کنند، و مطمئناً روشهای بیشتری وجود دارند که میتوان آنها را مدنظر قرار داد که تعداد آنها کم نیست و معمولا تحلیلگران با آنها آشنایی دارند. تمرکز متفاوت روشهای مختلف موجب میشود که برای موقعیتهای مختلف و همچنین برای اهداف تکمیلی مفید باشند.
در این مقاله سعی شده است تا چارچوبها و روشهای مطرح، برای شناسایی و توصیف روشهای تحلیل بازیگر مورد بررسی قرار گیرد، تا به تحلیلگران سیاست کمک شود تا انتخاب آگاهانهای از روشهایی داشته باشند که متناسب با نیازهایشان است. این نوشتار ادعا ندارد به همه روشهای تحلیل بازیگر پرداخته است و یا تحلیلی جامع و مانع از کارکرد تحلیل بازیگر در سیاستگذاری و آیندهپژوهی ارائه شده است. زیرا این ادعا با میزان شناخت جامعه علمی ما از مسئله، نه امکان پذیر است و نه معنادار. با این وجود، امیدواریم که این مقاله توانسته باشد، زمینه را برای استفاده سیستماتیک از روشهای تحلیل بازیگر و تحلیل ذینفع در تحقیقات بومی فراهم آورد. همچنین زمینه لازم برای شناخت بیشتر تحلیلگران سیاست در رابطه با اینکه چه روشهایی را میتوانند در تحلیل فرایندهای سیاست چندبازیگری به کار گیرند را فراهم آورد. این روش تحلیلگران سیاست را یاری میدهد تا ارزش بینشهای به دست آمده از طریق تحلیل بازیگر را ارزیابی کرده و به نقاط کوری آگاهی داشته باشند که ممکن است لازم باشد در مابقی فرایندهای تحقیقات شان بازبینی نمایند.
لذا پیشنهاد میگردد، تحقیقات آتی به بررسی دقیقتر مقتضیات استفاده از هر یک از روشها در بستر تحقیقات بومی بپردازد و دقیقتر نشان دهد، روشهای تحلیل بازیگر در کدام بخش از روششناسی تحقیقات باید به کار گرفته شوند. در صورتی که تحقیقاتی در آینده از این روشها استفاده شوند، آنگاه میتوان به مزیتها و تفاوتهایی اشاره داشت که ناشی از بکارگیری تحلیل بازیگر میباشد.
منابع:
- Bots, P.W.G., Van Twist, M.J.W., Van Duin, J.H.R., (2000). Automatic pattern detection in stakeholder networks. In: Nunamaker, J.F., Sprague, R.H. (Eds.), Proceedings of the 33rd Hawaii International Conference on System Sciences. IEEE Press, Los Alamitos, CA.
- Bowie, S.N., )1988(. The moral obligations of multinational corporations. In: Luper-Foy, S. (Ed.), Problems of International Justice. Westview Press, Boulder, CO, pp. 97–۱۱۳٫
- Brugha, R., Varvasovsky, Z., (2000). Stakeholder analysis: a review. Health Policy and Planning 15, 239–۲۴۶
- Bryson, J.M., Bromily, P., (1993). Critical factors affecting the planning and implementation of major projects. Strategic Management Journal 14, 319–۳۳۷٫
- Chambers, R. (1997).Whose reality counts?: putting the first last. Intermediate Technology Publications Ltd (ITP).Checkland, P., 1981. Systems Thinking, Systems Practice. John Wiley, Chichester.
- Checkland, P., (1999). Systems Thinking, Systems Practice: a 30-year Retrospective. John Wiley & Sons Ltd., Chicester
- Chevalier, J.M., Buckles, D.J., (2008). SAS2: a Guide to Collaborative Inquiry and Social Engagement. Sage Publications.
- Clarke, T., Clegg, S., (1998). Changing Paradigms: the Transformation of Management Knowledge for the 21st Century. Harper Collins, London
- Clarkson, M.B.E., (1995). A stakeholder framework for analyzing and evaluating corporate social performance. Academy of Management Review 20, 65–۹۱٫
- Donaldson, T., & Preston, L. E. (1995). The stakeholder theory of the corporation: Concepts, evidence, and implications. Academy of management Review, 20(1), 65-91.
- Dougill, A.J., Fraser, E.D.G., Holden, J., Hubacek, K., Prell, C., Reed, M.S., Stagl, S., Stringer, L.C., 2006. Learning from doing participatory rural research: lessons from the Peak District National Park. Journal of Agricultural Economics 57, 259–۲۷۵
- Dryzek, J.S., Berejikian, J., (1993). Reconstructive democratic theory. The American Political Science Review 87, 48–۶۰٫
- Forester, J., (1999). The Deliberative Practitioner. I.T. Press, Cambridge,Massachussetts
- Fraser, E., Hubacek, K., (2007). The challenge of land use change: international In: Steininger, K., Cogoy, M. (Eds.), The Economics of Sustainable Development: International Perspectives. Edward Elgar, Cheltenham.
- Friedman, A.L., Miles, S., (2002). Developing stakeholder theory. Journal of Management Studies 39, 1–۲۱٫
- Freeman, R. E. (2010).Strategic management: A stakeholder approach. Basic Books, New York.
- Friedman, M., 1962. Capitalism and Freedom. University of Chicago Press, Chicago.
- Friedman, A., Miles, S., )2006(. Stakeholders: Theory and Practice. Oxford University Press, Oxford.
- Frooman, J., (1999). Stakeholder influence strategies. Academy of Management Review 24, 191–۲۰۵٫
- Gass, G., Biggs, S., Kelly, A., (1997). Stakeholders, science and decision making for poverty-focused rural mechanization research and development. World Development 25, 115–۱۲۶٫
- Grimble, R., Wellard, K., (1997). Stakeholder methodologies in natural resource management: a review of concepts, contexts, experiences and opportunities. Agricultural Systems 55, 173–۱۹۳
- Habermas, J., (1984). The Theory of Communicative Action. In: Reason and the Rationalisation of Society, vol. 1. Beacon Press, Boston.
- Habermas, J., (1987). The Theory of Communicative Action. In: Lifeworld and System. A Critique of Functionalist Reason, vol. 2. Beacon Press, Boston
- Hermans, L. M., & Thissen, W. A. (2009). Actor analysis methods and their use for public policy analysts.European Journal of Operational Research,196(2), 808-818.
- Hermans, L., Kwakkel, J., Thissen, W., Koppenjan, J., & Bots, P. (2010). Policy analysis of multi-actor systems. The Hague: Lemma.
- Hubacek, K., Mauerhofer, V., 2008. Future generations: economic, legal and institutional Future 40, 413–۴۲۳٫
- Jobert, B., (1989). The normative frameworks of public policy. Political Studies 37,376–۳۸۶٫
- Jonker, J., Foster, D., (2002). Stakeholder excellence? Framing the evolution and complexity of a stakeholder perspective of the firm. Corporate Social Responsibility and Environmental Management 9, 187–۱۹۵٫
- Johnson, N., Lilja, N., Ashby, J. A., & Garcia, J. A. (2004, August). The practice of participatory research and gender analysis in natural resource management. InNatural Resources Forum (Vol. 28, No. 3, pp. 189-200). Blackwell Publishing Ltd.
- Lewis, C.W., (1991). The Ethics Challenge in Public Service: a Problem-Solving Guide. Jossey-Bass, San Francisco.
- Mitchell, R.K., Agle, B.R., Wood, D.J., (1997). Toward a theory of stakeholder identification and salience: defining the principle of who and what really counts. Academy of Management Review 22, 853–۸۸۶٫
- Miles, Ian and Michael Keenan (2003) “Organising a Technology Foresight Exercise”, Technology Foresight for Organizers, Ankara, Turkey.
- Mingers, J., (2003). A classification of the philosophical assumptions of management science methods. Journal of the Operational Research Society 54, 559–۵۷۰٫
- Reed, M. S., Graves, A., Dandy, N., Posthumus, H., Hubacek, K., Morris, J., … & Stringer, L. C. (2009). Who’s in and why? A typology of stakeholder analysis methods for natural resource management.Journal of environmental management, ۹۰(۵), ۱۹۳۳-۱۹۴۹٫
- Kenis, P., Schneider, V., (1991). Policy networks and policy analysis: Scrutinizing a new analytical toolbox. In: Marin, B., Mayntz, R. (Eds.), Policy Networks. Empirical Evidence and Theoretical Considerations. Campus Verlag, Frankfurt am Main, Germany.
- Klijn, E.-H., (1997). Policy networks: An overview. In: Kickert, W.J.M., Klijn, E.-H.,
- Koppenjan, J.F.M. (Eds.), Managing Complex Networks. Sage, London, England, 14–۳۴٫
- Lindenberg, M.M., Crosby, B.L., (1981). Managing Development: the Political Dimension. Kumarian Press, West Hartford, CT.
- MacArthur, J. (1997). Stakeholder analysis in project planning: origins, applications and refinements of the method.Project Appraisal, ۱۲(۴), ۲۵۱-۲۶۵
- Mitroff, I. I. (1983). Stakeholders of the organizational mind. San Francisco: Jossey-Bass.
- Mathews, D., (1994). Politics for People: Finding a Responsible Public Voice. University of Illinois Press, Urbana, Illinois.
- Prell, C., Hubacek, K., Reed, M.S., Burt, T.P., Holden, J., Jin, N., Quinn, C., Sendzimir, J.Termansen, M., (2007). If you have a hammer everything looks like a nail:‘traditional’ versus participatory model building. Interdisciplinary Science Reviews 32, 1–۲۰
- Roling, N.G., (1996). Towards an interactive agricultural science. European Journal of Agricultural Education and Extension 2, 35–۴۸٫
- Rhodes, R.A.W., Marsh, D., (1992). New directions in the study of policy networks. European Journal of Political Research 21, 181–۲۰۵٫
- Rowley, T.J., (1997). Moving beyond dyadic ties: a network theory of stakeholder Academy of Management Review 22, 887–۹۱۰٫
- Sabatier, P.A., (1988). An advocacy coalition framework of policy change and the role of policy-oriented learning therein. Policy Sciences 21, 129–۱۶۸٫
- Starik, M., (1995). Should trees have managerial standing? Toward stakeholder status for non-human nature. Journal of Business Ethics 14, 207–۲۱۷٫
- Stoney, C., & Winstanley, D. (2001). Stakeholding: confusion or utopia? Mapping the conceptual terrain. Journal of Management studies, 38(5), 603-626.
- Tuchman, B., (1984). The March of Folly: From Troy to Vietnam. Knopf, New York.
[۱] Keenan
[۲] Miles
[۳]. Scoping
[۴]. Conditioners
[۵]. Modulators
[۶]. Institutional